قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

تعبیر کن

زنه حدود سی سالش بود٬ یا شایدم یه چندسالی بیشتر. خودشو مثل این کولی هایی درست کرده بود که توی پارک بهت گیر میدن و می خوان فالتو بگیرن. اما یه جورایی تصنعی بود (درست مثل گریم تابلوی فیلم سه زن که زن دهاتی با آرایش کامل و لباسای نو داشت توی کویر می دوید!). 

 

خوشگل هم بود. چشمهای میشی درشت و ابروهای تیره خوش فرم. موهای مجعد مشکی اش یه کم از زیر روسریش معلوم بود. همه حرفاش یادم نیست٬ تا اومد جلو و گفت کف دستت رو ببینم. بعد مثل یه تازه‌کار با شک و تردید گفت: «توی ماه ژوئیه یه خبر خوب می گیری!» 

 

پیش خودم فکر کردم خب بگو تیرماه چرا یهو خارجی میشی! 

بعد استادش اومد جلو که تا اون موقع ندیده بودمش. ریش و موهای بلند داشت. یه کم شبیه آقای ایروانی بود. زنه هم شبیه دختر همسایه مون بود که نابغه ریاضی بود و ازدواج کرد رفت امریکا! 

 

استاده انگار اومد زنه رو امتحان کنه ببینه درست می گه یا نه٬ دست منو باز کرد و گرفت توی دستاش و تصحیحش کرد: «۶ام ژوئیه! خبر خوب نه...گلبارون میشه٬ زندگیت گلبارون میشه!» 

 

و بعدش من از خواب بیدار شدم. دقت کن که نپریدم٬ آروم بیدار شدم. هوا ابری و گرفته بود و اتاق کمی سرد. فکر کردم چندم تیر میشه و از میون پرده های کلفت اتاق یه وجب آسمون رو دیدم که داشت کم کم روشن میشد.

نظرات 4 + ارسال نظر
کاظم شنبه 9 آذر 1387 ساعت 11:40 ب.ظ http://seeda.blogsky.com

سلام
نمی دونم چی بگم
چون هم می تونست داستانک باشه
هم خاطره
هم شرح اتفاق و...
به هر حال کاش یه فرم می گرفت
ولی خوب بود

زامیاد یکشنبه 10 آذر 1387 ساعت 12:24 ق.ظ

خواب دیدن فرم سرش نمیشه رفیق!

تربن یکشنبه 10 آذر 1387 ساعت 12:54 ق.ظ http://tarbon.blogsky.com

ببینم مثل این که تو حسابی به فال و این حرفا اعتقاد داری نه؟!

دمیان یکشنبه 10 آذر 1387 ساعت 10:12 ب.ظ http://rosshalde.persianblog.ir

حالا با چه گلی گلبارون قراره بشه؟;)):D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد