قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

همزمانی

 

بعضی از تکه های زندگی ،که معلوم نیست دقیقاً از چه تاریخ و ساعتی شروع و به چه تاریخ و ساعتی ختم میشوند، شبیه سکانس اول فیلم ها هستند. سکانسی که شخصیتهای فیلم معرفی می شوند به خصوص شخصیت اصلی!

بعضی تکه های دیگر زندگی ،که باز هم دقیقاً معلوم نیست کی شروع میشن و کی تموم میشن، مثل زمانی است که در فیلم بر حسب اتفاق،خواب،رویا و یا یک الهام ناگهانی به گذشته فلاش بک زده می شود.

 وقتی تمام این تکه ها به هم میچسبند یعنی: همه نقشها معرفی می شوند،نقش اصلی به وضوح شناسایی می شود و گذشتهء به یاد آمده برای یافتن یک جواب مرور می شود آنوقت است که به یک واحد نزدیک می شویم. انگار تمام جوبهای خیابانی،نهرهای روستایی و رودخانه های کوهستانی با هم یکجا و در یک لحظه به دریا میریزند.

و تیتراژ پایانی ...

اما همیشه یادت باشد فقط یک نقش اصلی داریم و بقیه هرچند مهم، هرچند ماهر و هر چند پررنگ فقط و فقط نقش مکمل و فرعی هستند.

 تو نقش اصلی هستی!

 

روز ایده آل: آفتابی و سرد

 

شاید برای این آمده ای که کاری را به انجام برسانی.اینکه در زندگی قبلی چه می کردی و یا کاری را نیمه تمام گذاشتی مورد بحث ما نیست.

حس میکنی کاری را باید به انجام رساند حتی اگر درست معلوم نیست چه چیز را!

می خواهم کار ناتمام وبلاگهای قبلیم را تمام کنم. دوباره مکان و زمان تغییر می کند و من کس دیگری شده ام.هرچند انگار هسته ای در من هیچگاه تغییر نمی کند.چیزی درونِ درون هست که باز مرا صدا می زند. می خواهم او را به وضوح بشنوم و آزاد کنم.

 

                             آمده ام که سر نهم عشق تورا به سر برم...