در استانبول:
- هر خانهای ۱۰ تا دیش ماهواره دارد. یا مثلاْ یک دیش و چندتا دیشچه!
- بافت قدیمی را حفظ کردهاند. تمام قلعهها و پلها و ساختمانهای قدیمی در کنار بناهای مدرن بر زیبایی شهر میافزاید.
- سگها و گربهها در آرامش و صلح زندگی میکنند. به هم کاری ندارند و زیر آفتاب لم میدهند.
- فضا رسماْ دونفره است. زوجها دست در دست٬ دست دور کمر٬ بغل در بغل (!) در همهی نقاط دیده میشوند. محجبه و غیر محجبه هم ندارد.
- به ندرت سطل آشغالی در سطح شهر پیدا میکنید اما در کمال تعجب خیابانها بسیار تمییز هستند.
- در رستورانها نمیفهمند منظور شما از سُس سالاد چیست و برایتان روغن زیتون و سرکه میآورند. اگر دو-سه بار دیگر پافشاری کنید ممکن است یک بسته یک نفره سس مایونز نصیبتان شود.
- یک سری نان خوشمزه دارند مثل تافتون اما پف کرده و تو خالی.
- اینکه تنگهی بُسفر شهر را دونیم کرده٬ زیبایی منحصر به فردی به آن داده.
- بعضی کوچهها شیب ۸۵ درجه دارد و وقتی کوچه را تا نیمه بالا میآیید از کل زندگیتان پشیمان میشوید.
- شهر گوشتخوار! (برخلاف مالزی که مرغخوار بودند.)
- همه تخته نرد بازی میکنند.
- کت و شلوار و دامن جین٬ انگار نقش لباس محلی را بازی میکنند.
- در هر گوشهای نوازندهای را میبینید.
- پر از چرخهای فروشندگان شاهبلوط بوداده است.
- چه گوجه سبزهایی خواهر! چه توت فرنگیهایی برادر!
- در فرودگاه موقع گرفتن بار٬ گیتها چند پرواز را باهم و بصورت درهم میپذیرند؛ بنابراین باید ۲ ساعت توی صف تحویل بار سبز شوید.
بعضی وقتها فکر میکنم سفر از نان شب هم واجبتر است! برای من که اینطور است. تجربهی خیلی خوبی بود.
حالا من آدم جدیدی هستم؟
حداقل فکرم بازتر است و دانستههایم کمی بیشتر و انگیزهام خیلی خیلی بیشتر برای زندگی.
چه وبلاگ جالبی داری!!
موفق باشی.
منم عاشق سفرم.
منتظر سفرنامه بعدی هستیم ...
رنگ و روت رو که باز کرده مادر حالا اینکه چقده تغییر کردی باید دید:)))
بازی ها ی مدرن هم قشنگه دنیا همش در حال دگرگونیه
خوش گلدی! :دی
عکس برفست!
سفرنامه بدون عکس دختر خوب؟!!!