قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

هوم...

 

چرا در تمام طول زندگی‌ام احساس ِ گم بودن کرده‌ام؟ من همیشه گم‌ام! و بعضی جاها که فکر می‌کنم پیدایم کرده‌اند٬ بدتر گم می‌شوم.

کلافه‌تر٬ خسته‌تر٬ غریبه‌تر می‌شوم.

دو رُز صورتی روبروی من در گلدانی پژمرده‌اند. به هم پشت کرده‌اند و پژمرده‌اند. عجیب نیست که دلم نمی‌گیرد؟ دوستشان دارم.

سپتامبر ۲۰۰۷

*

می‌روم سفر. هیجان دارم و اندکی ترس. زود برمی‌گردم. «کولی کنار آتش» منیرو روانی‌پور را شروع کردم. فیلم‌هایم باز انبار شده و حس دیدنشان نیست. یک کلاس نقد ادبی اسم نوشته‌ام. می‌خواهم فرانسه هم یاد بگیرم.

انگار من دلم نمی‌خواهد بزرگ شوم. یعنی دلم می‌خواهد همیشه یک‌جا دانشجو باشم. در بستر زمان غلت بزنم و هر فصل یک چیز جدید یاد بگیرم. مثل بچه‌ها بی مسئولیت و پشت نیمکت٬ توی کتاب و دفتر.

هیچکس کامل نیست!

نظرات 7 + ارسال نظر
ابراهیمی یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 ساعت 04:42 ب.ظ

عجب.

الناز یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 ساعت 05:02 ب.ظ http://setare-ye-shab.blogsky.com/

بزرگ نشو پیش ما بمان( چشمک)
هیچکس کامل نیست یا هیچکس ، کامل نیست؟

لی لی یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 ساعت 11:13 ب.ظ http://naan-va-sharab.blogspot.com/

:D

دنیای متفاوت دوشنبه 16 اردیبهشت 1387 ساعت 08:43 ق.ظ http://www.elhamkh2001.persianblog.ir

بی مسئولیت پشت نیمکت، توی کتاب و دفتر. بهترین دوران زندگیمون بود و قدرشو ندونستیم

نازی سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1387 ساعت 08:17 ق.ظ

این پشت نیمکت بودنت من رو کشته:)))) هی! یادش بخیر

دمیان چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 ساعت 04:28 ب.ظ http://rosshalde.persianblog.ir

اگه شادی ِ اون میز و نیمکت ها رو لبانمون میموند شاید زندگی اینجوری نبود ! هر چند من خودم زیاد لبخند نزدم تو اون دوران! ، وای به حال خودم:( !

نسیمک یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 ساعت 08:25 ق.ظ http://www.nasimak57.persianblog.ir

بزرگ نشدن رو هستم باهات!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد