قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

افشد (افسردگی شدید)

دیشب در میان خواب و بیداری یک تعبیر تازه از خودم به ذهنم رسید که خیلی رسا و توپس بود!

درست شبیه یک کشتی شده‌ام که ناخدایش کمی شیرین می‌زند و یادش رفته به ملوان‌ها بگوید لنگر را بکشند. کشتی همینطور خودش را رو به جلو می‌کشد و لنگر هم کف دریا کشیده می‌شود و گِل و جلبک بلند می‌کند.

سرعت کشتی کم شده

محیط زیستِ آبزیانِ عزیز آلوده شده و چشم چشم را نمی‌بیند

موتور کشتی در حال پکیدن می‌باشد

ما با این وضع به بندر نمی‌رسیم٬ حالا می‌بینی.

 

*پ.ن۱. این وبلاگ خیلی آبکی شده. اون از اسمش٬ اون از داستان ناخدای جوانش٬ اینم از شخصیت نویسنده‌اش.

*پ.ن2. می‌گن آب روشناییه!

نظرات 11 + ارسال نظر
نسیمک پنج‌شنبه 16 فروردین 1386 ساعت 09:19 ق.ظ http://www.nasimak57.persianblog.com

توصیه میکنم ورزش کنی.....نگرفتی چی میگم. ورزش کن. خفن ورزش کن.

آرماتیل پنج‌شنبه 16 فروردین 1386 ساعت 01:25 ب.ظ http://armatil.blogspot.com

همیشه خیس باشی!

الهام پنج‌شنبه 16 فروردین 1386 ساعت 09:38 ب.ظ http://www.elhamkh2001.persianblog.com

این روزا این حال و هوا برام آشناست.از جمله خودم و خیلی از کسانی که اطرافمن با این حس دست و ژنجه نرم می کنن.مشکل از کجاست؟ و واقعا راه حلش چی می تونه باشه؟ من که هنوز پیداش نکردم

نغمه پنج‌شنبه 16 فروردین 1386 ساعت 11:42 ب.ظ

این ناخدای جوان ٫ یه پری دریایی میخواد.

رضا جمعه 17 فروردین 1386 ساعت 06:21 ق.ظ http://www.ghalamokaghaz.blogspot.com/

سلام زامیاد عزیز.
از طرف من به ناخدای این کشتی بگو حالا که فکر میکنه این کشتی راه به جایی نمیبره؛ قایقی بسازه و بزنه به آب و خودشو از این گرفتاری نجات بده. بره به شهری که پشت دریا هاست, بهش بگو هیچ چیزی تو دنیا ارزش این رو نداره که این ناخدا بخاطرش گرفتار و ناراحت باشه؛ این ناخدا، ناخدای خوبی بوده برای کشتی اش.

پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
پشت دریاها شهری است
قایقی باید ساخت

حامد شنبه 18 فروردین 1386 ساعت 01:49 ق.ظ http://hamed-bd.com/weblog

امیدوارم در سال ستایش امید بیست و هشتم هر ماه که می گذرد بیست و هشت برابر به‌تر بشی و کشتی به گل نشسته (گل با ضم گ!) سریعتر به بندر برسه! این کودک درونت رو ترشی چیزی بده بهش آخر فیلسوفی چیزی در میاد! ;)

سارای شنبه 18 فروردین 1386 ساعت 03:11 ق.ظ http://blogfaith.blogfa.com/

آن بالا نوشته اید هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد، اما معلوم نیست چرا این «افشد» انقدر بی دلیل و حتی گاه بی بهانه اتفاق می افتد!

سارای شنبه 18 فروردین 1386 ساعت 03:20 ق.ظ http://blogfaith.blogfa.com/

این دلیل با آن دلیل فرق دارد راستی،

RahiL شنبه 18 فروردین 1386 ساعت 10:14 ق.ظ http://azoonbala.persianblog.com

هرکاری می کنی بکن فقط بالاغیرتاْ باز نزنی وبلاگتو پاک کنیا!

زامیاد شنبه 18 فروردین 1386 ساعت 12:29 ب.ظ

به راحیل: اینو خوب اومدی‌ها‌‌ :)) لو رفتیم٬ دیگه دستمونو خوندن!

نازی شنبه 18 فروردین 1386 ساعت 10:03 ب.ظ

آی این راحیل خوب اومد....اما خدائیش این روشنایی آب من رو کشته!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد