حالا دل من همه جاست
کافی است چشم ببندی
و دستت را بگذاری روی نقشه
حالا دل من همه جاست
و دیگر تنگ نمیشود
حالا گزگز میکند دل من
تو که غلت میزنی
صبحها رو به رودخانه گلآلود
حالا غنج میزند دل من
تو که زنگ میزنی عصرها
از کوچه هفتم مخابرات
حالا آشوب میشود دل من
وقتی گوشی زنگ نمیخورد
شنبهها ظهر
حالا دل من همه جاست
و حفرهای خالی
زیر سینهی چپم