بازمانده ی روز ***
کتاب بازماندهی روز را بالاخره خواندم. هربار که لیست مهمترین رمانهایی را که باید خواند، نگاه میکردم، اسم این کتاب توی چشم میزد. یک جوری روی اعصاب بود. حالا فکر کن بین این همه کتاب نخوانده، چرا این یکی این جور بود؟ من نمیدانم.
ترجمهی دریابندری با زبانی پرتکلف نوشته شده است که اولش واقعا برایم خواندنش سخت بود. از بس که مینیمال و وبلاگ میخوانیم، دیگر چنین متنهایی برایمان میشود سرعتگیر. باید با یک صدم سرعتم میخواند. اما این مشکل در دومین فصل کتاب حل شد و من به لحن راوی عادت کردم.
از خواندن کتاب لذت بردم. لحظات خوبی را با آقای استوینز گذراندم. کتاب مورد علاقهام نشد اما ارزش خواندن را مسلما دارد.
بیشتر میان خطهاست که مهم است. چیزی میان دو داستان موازی. چیزی بین بحثهای تاریخی و اجتماعی و فلسفی.