آنچه مرا تا زیر آن پل عظیم میکشاند
آنچه مرا به استمرار روزهای بیآینده میکشاند
زندگی نیست.
آنچه مرا به سوی تو میکشاند
نیستی است،
جنونی نابودگر.
آنچه این رودخانهی زیبا
زیر باران بهاری به ما تقدیم میکند
مرگ است.
ما شانههایمان را میاندازیم بالا
و میگوییم:
برگرهایش آبدار بود
بروکلیهایش تازه
بعد تو میروی به سمت جنوب
و من در مسیر شمال گم میشوم.