یک بعد از ظهر گرم دو پسر بچه داشتند از شیر آب توی پارک آب میخوردند:
- علی...تو ناراحت شدی بهت گفتم «موش»؟
- نه! چون من موش نیستم. همونطور که وقتی به تو میگم «خر»٬ تو هم ناراحت نمیشی چون خر نیستی!
زندگی روی تِرِدمیل دایر است. تا وقتی که که با همان سرعت رویش راه می روی (یا احیاناْ می دوی) کاری به کارَت ندارد. اما اگر یک لحظه بایستی و به آنچه می کنی شک کنی٬ فکر کنی و ... گوروپس!... پرتت میکند سمت دیوار بتونی!
*
اخیراْ کشف کردم که دو چیز مرا خوشحال میکند:
۱) بعد از ۷ ماه کار کردن بالاخره حقوق بگیرم.
۲) بولینگ بازی کنم!
*
به خاطر کهولت سن است؟... یا مادرزادی؟... یا انتخابی؟
بعضی چیزها را یاد نمیگیرم به جان شما!
نمیشود گفت حسودیم میشود. نه٬ نمیشود.
اما وقتی میبینم دوستان خاص و عجیب غریبم٬ دقیقاْ به آنچه چند سال پیش برایم تصویر کرده بودند رسیدهاند٬ کرختی و نا امیدی چنگ میاندازد دور گردنم و خفهام میکند.
فکرش را بکن تنها افتخارت برای نوهها این باشد که دوستِ چند آدم موفق بودهای!
حالم به هم میخورد. این روزها چرا همه چیز یک جوری است. یک جور دل زننده و غیرقابل تحمل.
یک جوری که حتی راه رفتن زیر رگبار تابستانی هم تسکینش نمیدهد. همه چیز فشرده است.
خیلی سنگین شدهام.
جاذبه جان٬ چند روزی را بیخیال ما شو!
Lonely
The path you have chosen
A restless road
No turning back
One day you
Will find your light again
Don't you know
Don't let go
Be strong
Follow your heart
Let your love lead through the darkness
Back to a place you once knew
I believe, I believe, I believe
In you
Follow your dreams
Be yourself, an angel of kindness
There's nothing that you can not do
I believe, I believe, I believe
In you.
Someday I'll find you
Someday you'll find me too
And when I hold you close
I'll know that is true
Follow your heart
Let your love lead through the darkness
Back to a place you once knew
I believe, I believe, I believe in you
Follow your dreams
Be yourself, an angel of kindness
There's nothing that you can not do
I believe, I believe, I believe
In you.