من هر روز اینجا خوابیدهام. هر روز سال را اینجا خوابیدهام.
و تو با آن چکمههای میخدار لگدم می زنی،
من که نمناک، و پوشیده از برگهای سرد و زرد اینجا خفته ام.
و تو با چکمه های میخدار...
نرم شده ام بس که پا زده ای. یک روز میخهایت در بطنم گیر میفتند.
یک روز دیگر لگدپرانی هایت تمام می شود
یک روز
در قلب من
سبز می شوی.
خیلی دوستش داشتم. پر از نکته بینی بود.الحق که خیلی تیزی دختر
آری بهار می رسد از راه
اما در زمانی که
من و تو
پاییز کرده ایم.......