قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قرمز چشمک زن!

زندگی؟

همینطور؟

با دل خوشی های کوچک؟ با اتفاقات ساده و گذشت موزیانه‌ی زمان؟

با چند خاطره‌ی پررنگ و هزاران لحظه‌ی رنگ و رو رفته‌ی ثبت شده؟

از دور به زندگیم نگاه می‌کنم. از سه هزار کیلومتری. انگار برای همه چیز دیر شده است.

یا بر عکس٬ انگار همیشه می‌شود یک زندگی تازه شروع کرد. یک راه تازه رفت.

می‌خواستم در تنهایی فکر کنم. اما اینجا تنها در خلاء هستم. سرم را خالی کرده‌اند. گاه‌ به گاه صدای باد می‌آید و باران. و باران. ذهنم بازیگوشی نمی‌کند. چیز تازه‌ای نمی‌سازد. روزها زود تمام می‌شوند . من گوشه ای نشسته ام و به صدای باران گوش می‌دهم. تمام روز را. و صدای باد.

دیشب در خواب زنی را در آستانه‌ی سی سالگی دیدم  که نمی‌دانست باید برود یا بماند. اما می دانست دارد پیر می‌شود. عشق می خواست.

دیشب خواب زنی را دیدم که با باران حرف می‌زد. بیدار شدم. به زندگیم نگاه کردم و دیدم هم خالی٬ هم پر است.

آمده‌ام اینجا تصمیم بگیرم. ترک کنم. فاتح شوم. نمی‌دانم چقدر موفق خواهم بود!

آن یک روز که قرار بود بیاید٬ نیامد. او هم که شبیه هیچکس بود٬ همینطور.

زندگیمان را با کتابهای جادویی و شعرهای عاشقانه می‌ساختیم؟

زندگی؟

همینطور؟

با دوراهی های تمام نشدنی و تصمیم های دوست نداشتنی؟

بی عشق؟

نظرات 6 + ارسال نظر
حسن شنبه 7 مهر 1386 ساعت 09:00 ب.ظ http://hasanazar.blogsky.com

با سلام
برای کسب در آمد اینترنتی بدون هیچ سرمایه گذاری و مهارتی یه سری به بلاگ من بزنید.

ماچه شنبه 7 مهر 1386 ساعت 09:16 ب.ظ

بعد از ۵ هفته به روز می کنیِِ اونم با این متن. اونوقت اولین کامنتی که می گیریُ‌کامنت حسنه!! خدائیش درکت می کنم! می فهممت! منو تو غمت شریک بدون!!

گیتان یکشنبه 8 مهر 1386 ساعت 02:53 ق.ظ http://gitan.blogspot.com

شاید باید یاد بگیریم که به انتظار عشق ننشینیم... یا به انتظار کسی که خیال می کردیم قرار است بیاید... عشق را نمی شود جستجو کرد... یا به دنبالش گشت... هیچ گاه هیچ اتفاق خارق العاده ای اتفاق نمی افتد... عشق معجزه نیست.... عشق اتفاق هم نیست... برای عاشق شدن و برای معشوق بودن تنها باید درهای قلبمان را باز بگذاریم... و... هیچ گاه دیر نیست... حتی از سه هزار کیلومتری... و من فکر می کنم از قرمز چشمک زن هم باید با احتیاط عبور کرد... می شود .. اگر ما بخواهیم ...

نسیمک یکشنبه 8 مهر 1386 ساعت 11:35 ق.ظ http://www.nasimak57.persianblog.ir

در آستانه سی سالگی! فکر میکنی چنر نفر مثل خودتن؟ اگه بگم همه باور میکنی؟ با عشق یا بی عشق.... فکر کنم مقتضیات این سنه.... :(

الهام یکشنبه 8 مهر 1386 ساعت 01:56 ب.ظ http://www.elhamkh2001.persianblog.ir

ترساندیم

RahiL سه‌شنبه 24 مهر 1386 ساعت 07:49 ق.ظ http://azoonbala.persianblog.ir

سلام!!! کجایی؟؟؟ فردی کجاس؟ خوبید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد