خواب دیدم یه کاروان دارم. منظورم از این اتاقکهاییه که به ماشین وصل میشه و قابل زیسته. کاروانه امکانات کامل داشت. اتاق خواب و آشپزخونه و دستشویی و خلاصه همه چی به صورت فشرده شده توش بود!
در ضمن یه پرندۀ سیاه کوچیک هم توش بود. نه میتونست بخونه نه زیبایی داشت. نمیدونستم چرا همچین پرندهای باید همراه کاروان باشه. حالا نکتۀ مهم و کارتونیش این بود که ماشینی به این کاروانه وصل نبود و قرار بود این کاروان به جاهای مختلفی که من دلم میخواد برم «پرواز کنه»!!!
خلاصه من به هر راهی که بتونه کاروان رو پرواز بده فکر کردم اما نتیجه نداد. بعد شروع کردم به پرندۀ سیاه غذا دادن. اونم به نظر متفکر میاومد. پرنده بزرگ و بزرگتر میشد و من هنوز هیچ راهی برای پَروندن کاروان پیدا نکرده بودم. تا اینکه یه روز صبح دیدم پرندۀ من تبدیل به یه سیمرغ غولپیکر شده. بالاخره فهمیدم، کاروان من با اون پرواز میکرد.
شما چقدر خواب میبینید..........
من هم خواب میبینم.....
من هنوزم خواب میبینم.......
it's all as a natural result of your good willing and positive thinking
به ماچه: زرشک!
هه چه جالب. از پرندهه نترسیدی؟