قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

دود - غُر - یلدا

می دونی یه روز شلوغ چه روزیه؟

روزهای شلوغ رو دوست داری، نه؟

 

دیروز از اون روزهای شلوغ بود.از اونایی که نمی فهمی چطور می گذره و داری چه غلطی می کنی در حالیکه داری چند تا غلط رو با هم می کنی!

صبح رفتم تا علم و صنعت کارت ورود به جلسه امتحان TOLIMO رو بگیرم. بعدش بدوبدو رفتم طرفای ظفر کلاس نجوم . چشم چشم رو نمی دید از دود. گمونم خفه شیم تا یکی دو روز دیگه ،عین این فیلم ترسناک ها مردم دونه دونه توی خیابون خفه میشن و می میرن! (روحیه لطیف خودم رو تحسین می کنم)

 

بعد از کلاس باید می رفتم میدون ولی عصر کلاس  IT  اما داشتم از گرسنگی می مردم.بالاخره بعد از 2 سال رفتم "شنگ" یادته که کجاس؟ سر میرداماد همونجا که ازش گنبد آبی حسینیه ارشاد پیداس.البته دیروز پیدا نبود! هنوز استیک هاش خوشمزه است اما چون دکوراسیونش رو عوض کرده ساندویچ ها هم 300 تومن گرونتر شده !

 

خلاصه رسیدیم به کلاس برنامه نویسی. سر این کلاس احساس می کنم سلولهای خاکستری مغزم ته دیگ میشه! بعد از کلاس که دیگه هوا تاریک شده بود و من هم تعطیل بودم تازه باید می رفتم سر کار. طرفای خیابون سبلان.کلی شرق –غرب  و بالعکس کردیم دیروز. 1 ساعت توی ترافیک وحشتناک  بودم اما رسیدم بالاخره. تازه یادم افتاد شب یلداست!

 

خوشبختانه زیاد کار نکردیم و با وجود آجیل و هندونه و انار و میوه و... یلدا بازی کردیم و با یه دوست جدید گپ زدیم. یه دختر مهربون و پر انرژی و هنرمند. خوش گذشت.با تمام یلدا ها فرق داشت. من از برنامه های تکراری بدم میاد.از تولد های تکراری و سال نو های تکراری هم هینطور. اما دیشب با بقیه فرق داشت.

 

نصفه شب که رسیدم خونه فقط تونستم لباسم رو عوض کنم و روی تختخواب بمیرم! اما صبح ساعت 6:30 که زنگ ساعت زر زر کرد  یادم افتاد امتحان زبان دارم! گفته بودن 8 درب حوزه رو می بندن پس نیم ساعت قبل باید اونجا باشیم. اما گمونم برو بچ علم و صنعت بستن و باز کردن رو با هم قاطی کردن. همه 7:30 اونجا بودن اما ساعت 8 به التماس در رو دیگه باز کردن بریم تو دانشگاه. تازه فرقی هم نکرد چون باز هم درب سالن بسته بود و ما تو سرما وایسادیم توی محوطه. 8:15 لطف کردن راهمون دادن. صندلیهای سالن دسته نداشت و یک قطعه مستطیل چوبی تقریباً 30*70 روی هر صندلی بود که باید می گذاشتی روی پات و بساطت رو پهن می کردی روش وتازه فکر آدمهای گنده ای مثل من رو هم نکرده بودن که آخه واسه اینکه میز متحرک تکون نخوره و کج نشه باید می گرفتمش یا پام رو مینداختم رو پام که خب همش نمیشه اونجوری پاسخنامه رو پر کرد!

 

نکته خیلی جالب امتحان این بود که تو بخش Listening بعد اینکه نوار تموم میشه چند دقیقه زمان هست برای وارد کردن جوابها توی پاسخنامه که توی نوار مربوطه خودشون هم بود اما مکالمات که تموم شد مراقبین خر شورع کردن ورقه ها رو جمع کردن. من تقریباً نصف سوالهام رو منتقل نکرده بودم که ورقه رو از زیر دستم کشید.بهش اعتراض کردم که این زمان مال منه الان اما اعتنا نکرد و رفت. چند دقیقه بعد تازه از بلند گو اعلام شد که تازه زمان پاسخگویی تموم شده و برگه ها جمع بشه!!! می خواستم خرخره زنک رو بجوم.بهش گفتم دیدی؟؟؟ قیافشو عین یابو که هیچی نمی فهمه کرد و گفت :" آخه همه نوشته بودن دیگه!!!!!!!!!!!"

 

خلاصه من در حالی که می خواستم همه رو گاز بگیرم از علم و صنعت اومدم بیرون.خدا عمر بده پدرم رو که اومده بود دنبالم.البته دلیل داشت چون با مامانم می خواستن برن چیزی بخرن و من بدبخت خسته رو هم با خودشون بردن که نظر بدم! وقتی رسیدم خونه یه چیزی خوردم و در حالیکه از سر درد به خودم می پیچیدم خوابیدم تا 5 عصر. حالا انگار آرامش برقرار شده یه کم.اما عجب هوای مزخرفیه بیرون.

نظرات 10 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 1 دی 1385 ساعت 09:22 ب.ظ

سلام
بسیار خوشحال می شویم که به روستای ما سر بزنید
http://kelas103.mihanblog.com
موفق باشید

زرافه شنبه 2 دی 1385 ساعت 01:08 ق.ظ

خوبه که بعد از یه روز بد، یه شب خوب داشتی. خوبه که دوباره شغلی داری و دوستانی. خوبه که دوباره رفتی شنگ و تو این وانفسا، فقط 300 تومن گرون کرده. خوبه که امتحان تولیمو دادی امروز.
خوبه که عین من، امروز بهت خبر ندادن که تو مصاحبه رد شدی و همه چی دود شد و رفت هوا. خوبه....خوبه...

RahiL شنبه 2 دی 1385 ساعت 10:34 ق.ظ http://Azoonbala.persianblog.com

واسه گاز گرفتن رو کمک من حساب کن! آل-ویززز!
راستی.. ظفر.. نجوم.. ایروانی؟
اگه آره، خوش وقتم!
سه شنبه ها اونجام!
:>

زامیاد شنبه 2 دی 1385 ساعت 02:14 ب.ظ

به راحیل:اِ ... چه جالب من چقدر دلم می خواست تورو می دیدم.من اول قرار بود ۳شنبه ها بیام اما تعداد کم بود و دایر نشد. بعدش یک شنبه ها می رفتم.چند ماه بعدش هم چون گرفتار شدم مجبور شدم ۵شنبه ها برم کلاس ایروانی رو! حالا البته ۳شنبه ها هم کلاسه و جنابعالی هم در اون شرکت دارین D:

دمیان شنبه 2 دی 1385 ساعت 03:59 ب.ظ http://rosshalde.persianblog.com

One Fine Day !:))

نازی شنبه 2 دی 1385 ساعت 07:46 ب.ظ

هیچم! امروز خیلی هم هوا خوبه! کلی برف میاد اینجا ....هی هی هی.... حالا بگو حافظ چی گفت اون شب؟؟ یالله...

الهام شنبه 2 دی 1385 ساعت 10:55 ب.ظ http://elhamkh2001.persianblog.com

من به عنوان یک عضو از جامعه علم و صنعت از بابت حماقت اون مراقب ازت عذر می خوام خودم عوضت کلی حرص خوردم.حالا امیدوارم خیلی تاثیر بدی تو نتیجه امتحانت نگذاره

زامیاد شنبه 2 دی 1385 ساعت 11:37 ب.ظ

به نازی: یه چیزهایی می گفت راجع به اینکه دریغ مدار و این حرفا!

زامیاد شنبه 2 دی 1385 ساعت 11:40 ب.ظ

به الهام عزیزم: ما مخلص شما هم هستیم . من این مسخره بازی رو از چشم علم و صنعت نمی بینم٬کار از بیخ و بن ایراد داره! نتیجه بد رو هم چی بگم؟ به نظرت نصف سوالهای بخش شنیداری رو که همه رو هم جوابهاشو می دونستی و زدی اما وارد پاسخنامه نرسیدی علامت بزنی توی نتیجه چقدر تاثیر بد میذاره؟!!!

RahiL یکشنبه 3 دی 1385 ساعت 12:22 ق.ظ http://Azoonbala.persianblog.com

ای-میل آدرس نداری اینجا پس چرا خانوم؟
ببین من دعوتت کردم اینجا:

http://www.persianblog.com/posts/?weblog=azoonbala.persianblog.com&postid=5992621

راستی!‌منم دلم میخواد ببینمت! :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد