قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

1+5

استاد برنامه نویسی،بدنسازی کار میکند.اندامش ظریف است اما رفته است توی فرم (فرم گلدانی!).

 

میزاول دختر 18 ساله سر جایش تکان تکان می خورد،آنهم بصورت موزون! استاد می پرسد:

« پگاه جان می خوای بری WC  ؟»

پگاه جان نمی شنود، پس بلند داد میزند:

« هان؟؟؟»

استاد خوشتیپ مخفی با آن پلیور راه راه سفید و نارنجی می رود بالای سرش و میگوید:

« ناراحتی که انقدر تکان می خوری؟»

و پگاه خنده کنان با دست میزند روی پایش (پای خودش البته!) و جواب میدهد:

« استاد جان، این MP3 Player  که توی گوشمه رسیده به آهنگهای 6و8 . قر در کمر آدم خشک میشود!

 

استاد خیالش راحت میشود و به درس ادامه میدهد.

 

میز دوم دو دختر 20 ساله ،دوستان نزدیکتر از جان دانشگاهی که مدام در گوش هم پچ پچ میکنند ناگهان از خنده منفجر میشوند.

استاد که دارد روی تخته چیزی مینویسد از جا می پرد و با لطافت خاصی میگوید:

« از میز سوم یاد بگیرید ببینید فلانی چقدر ساکت است!»

 میز دومی ها جواب میدهند:

« به نظر ما کسی که حرف نزند مریض است!» و باز هم ریسه می روند.

 

میز چهارم عمدتاً خالی است. پسر 18 ساله میز چهارم پدر،مادر،استاد و کلاس را می پیچاند و به قول خودش جاهای خوب خوب میرود و کلاس نمی آید.

 

میز پنجم که پسر 25 ساله با هوشی است و از 18 سالگی کار کرده و روی پاهای خودش بوده مشغول تمرین کردن است.

میز سوم فلانی که 27 سال را رد کرده اما زیر بار نمی رود که دیگر 28 سالش شده از روی درس استاد یادداشت بر میدارد.سوال می پرسد. سوالهای استاد را جواب میدهد و ذهنش در آن واحد به 6 جهت متفاوت کشیده میشود:

 

+ به کارهای ترجمه ای که باید تمام کند

+ به کتابهای جدیدی که باید بخواند

+ به طرحهایی که می تواند قصه شود

+ به آرزوهایی که هنوز محقق نشده

+ به نسلی که آن جلو نشستند و او نمی فهمدشان

+ و به چیزهایی که گفتنی نیست!

 

نظرات 7 + ارسال نظر
someone دوشنبه 6 آذر 1385 ساعت 04:44 ب.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

مطمئنی اینجا کلاسه ؟
موفق باشی

دمیان دوشنبه 6 آذر 1385 ساعت 07:02 ب.ظ http://rosshalde.persianblog.com/

هه! من تشکر میکنم از این کلاس :)

نازی دوشنبه 6 آذر 1385 ساعت 09:39 ب.ظ

اما حتما یه گوشه از ذهنش تو کلاسه... حالا خوبه برنمیگرده به خاطرات دبیرستان ومرا ببوس و نجاتی و.....

همون دوشنبه 6 آذر 1385 ساعت 10:17 ب.ظ

اما عجب با هم جور در میان این میزهای سه و پنج! ؛)

نسیمک سه‌شنبه 7 آذر 1385 ساعت 10:02 ق.ظ http://www.nasimak57.persianblog.com

منو یاد کلاسایی که با پسراس دبیرستانی داشتم٬ انداختی:)

نغمه سه‌شنبه 7 آذر 1385 ساعت 05:53 ب.ظ

باید پرتقال فروش را پیدا کنیم؟

بامشاد جمعه 10 آذر 1385 ساعت 02:20 ق.ظ http://soshad.blogfa.com

عجب کلاسی...از ۱۸ تا ۲۸ توش پیدا میشه..اکابره ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد