چشمهایم میگردند
مدام توی کوچهها
ورودی خانهها
حتی
روی تبریزیهای دور
اما
تنها چیزی که پیدا میکنم
لنگه گوشوارهای است
با دو ستارهی نقرهای ریز
که او هم
گم شده است.