اشک ها
ریمل ها
کرم پودرها
همه را باهم
از چهره می شویم
زار زدن های یکشنبه
همان دلتنگی های جمعه هاست
که در دلم مانده
و سر باز می کند
به افق جایی در غرب
دستم را روی کاشی های سفید
می فشارم
می فشارم
می فشارم
خاطره ای نمی ماند دیگر
زیر دوش یکشنبه شب
همه را
آب
با خودش
برد
خیلی دوست داشتم بدونم این که پنجشنبه جمعه میشه شنبه یک شنبه ُ از عمق حس کم میشه
فکر میکردم حس های روزهای هفته یه مقدارش هم به خاطر تداعی های مربوط به گذشته اس شاید وقتی جمعه بشه یک شنبه ُ به خاطر این که اون رشته متصل به خاطرات و اندوه گذشته قطع میشه یذره از عمقش کم بشه
راستش علی جان از روی تجربه من این عمق کم نمیشه. کمی طول میکشه اول کار که یکشنبه تبدیل بشه به جمعه، یعنی اون غروب و دلتنگی و پایان یک تنهایی در آستانه شروع یک هفته زندگی دیگه! اما وقتی جای خودش رو پیدا کنه دقیقا همونه! برای همه آخرین روز هفته این حسها رو با خودش داره همه جای دنیا!