امروز یه فیلم دیدم به نام «یک زن خوب». توش یه جمله داشت که خیلی به دلم نشست:
"هر قدیسی گذشتهای دارد و هر گناهکاری، آیندهای!"
*
دلم غُرغُر میخواهد. از آن مدلهای غیرقابل تحمل!
دلم یک دوست میخواهد. یک عالمه دوست خوب دارم، نه اینکه تنها باشم. (هرچند همه ما به هرحال تنهاییم) اما دلم یک دوست در دسترس میخواهد. با هم برویم پیادهروی، بستنی بخوریم، بخندیم. با هم شعر بخوانیم مثلاً، تئاتر برویم، فیلم ببینیم. با هم بحث نکنیم... حرف بزنیم خیلی زیاد حرف بزنیم. انقدر راحت و صمیمی که من همهی محتویات مغز بیمارم را برایش تعریف کنم. یک دوست که من سرم را بگذارم روی پاهایش و او موهایم را بکشد! (بابا رومانتیک!)
*
این چند روز فقط به یک چیز فکر میکنم. اینکه بغلش میکنم. بغلش میکنم.
*
نمیفهمم. او هم لابد مرا نمیفهمد. از این بازی منزجرم و دیگر عقلم به جایی قد نمیدهد. پس دیگر سکوت میکنم در برابرش. چون نمیفهمم چرا؟
آقا بغل هااا کمد نه!! :)))):*
قرار بود بیای اینجا! نیومدییییییی که!
جمله ی باحالی بود
:|
سفرخوش:*