افشد (افسردگی شدید)

دیشب در میان خواب و بیداری یک تعبیر تازه از خودم به ذهنم رسید که خیلی رسا و توپس بود!

درست شبیه یک کشتی شده‌ام که ناخدایش کمی شیرین می‌زند و یادش رفته به ملوان‌ها بگوید لنگر را بکشند. کشتی همینطور خودش را رو به جلو می‌کشد و لنگر هم کف دریا کشیده می‌شود و گِل و جلبک بلند می‌کند.

سرعت کشتی کم شده

محیط زیستِ آبزیانِ عزیز آلوده شده و چشم چشم را نمی‌بیند

موتور کشتی در حال پکیدن می‌باشد

ما با این وضع به بندر نمی‌رسیم٬ حالا می‌بینی.

 

*پ.ن۱. این وبلاگ خیلی آبکی شده. اون از اسمش٬ اون از داستان ناخدای جوانش٬ اینم از شخصیت نویسنده‌اش.

*پ.ن2. می‌گن آب روشناییه!