دوازده میهمان



زردآلوهای شیرین

و یاقوتی های ترش


گوجه سبزها پخته اند

و لپ هایشان گل انداخته


به میوه های تابستانی

نمی توان دل خوش کرد


حالم دگرگون می شود وقتی

میوه ها را می ریزم توی تشت

و آب را با فشار باز می کنم


شناور می شوند روی آب

بعد می غلتند توی سبد

تمام این ها که تمام شد

وقتی همه شان

توی یخچال خنک می شوند


باز می نشینم سر زندگیم

و می بینم که

دل‏-خوش-کنک-ها بی تاثیرند

یک عده پیمان بسته اند

چیزی نخورند

تا زمانی که

عدالت جاری شود


زردآلوهای شیرین

یاقوتی های ترش

مزه شان می رود


مثل زندگی من