نه، من به مردن فکر نمی کنم

برایم چه می نویسی؟

چند بسته قرص نارنجی یا سبز؟

یا شاید توصیه می کنی به خوردن چند جرعه و افتادن روی تخت با پاهای باز به شکل عقربه ها وقتی ساعت یازده است یا یک؟

پیشنهاد می دهی دفترچه خاطرات بنویسم؟ یا کمی به روزتر، وبلاگ نویسی کنم؟

می گویی آرام بگیر روی صندلی، تکیه بده عقب و یک نفس عمیق بکش. آنهم در اتاقی که حتی یک پنجره هم ندارد!

انقدر دست دست نکن، انقدر ساعت دیواری زشت ات را چک نکن. من حرف هایم را زده ام.

برایم یک تیر خلاص تجویز کن!

زودتر

.

.

.