مادر مقدس دیگه چه چیزایی می گه؟*

دیروز یکی از بدترین سوتی هامو دادم از وقتی اومدم اینجا. سوتی دادن در بلاد فرنگ کلا خاطره می شه و خنده داره و مفرح ذات! اما سوتی دیروز من باعث شد خیلی خجالت زده بشم. (هرچند باز هم برای دوستان مفرح ذاته احتمالا!)


دیروز با یکی از همکلاسی های اتریشی ام داشتیم راجع به زندگی مستقل حرف می زدیم و اینکه مشکلات شریکی زندگی کردن چیه و اون گفت که تک فرزنده و همیشه هرکاری خواسته کرده و همیشه تنها و مستقل بوده و الان هم یه خونه یه اتاقه گرفته تو لندن. البته خب وقتی پول باشه منم بلدم خونه مستقل بگیرم. (ولی زندگی با اندل هم خودش تجربه ایه ها، حیفه!)


آهان سوتی ام چی بود حالا؟ پرسیدم از کدوم شهر اتریشی و اونم با افتخار جواب داد شهر زیبای سالزبورگ. بعدش من، مثل همیشه، یه ریکشن خیلی رومانتیک نشون دادم به این اسم و یهو باهم گفتیم: سالزبورگ، شهر... آوای موسیقی/موتزارت!!!

بله... بنده گفتم آوای موسیقی یا همون اشک ها و لبخندهای خودمون و ایشون گفتن موتزارت. حالا فکر کن من چقدر ضایع شدم. آخه روانی (به خودمم)، موتزارت مهم تره یا خواهر ماریا؟ (خودم جواب این سوال رو نمی دم چون معلومه نظر من چیه!) دو نقطه دی


* قسمتی از دیالوگ خواهر ماریا و کاپیتان فونتراپ وقتی توی باغ در آغوش همدیگن:

- مادر مقدس همیشه می گه وقتی خدا دری رو ببنده، حتما در دیگه ای رو باز می کنه.

- مادر مقدس دیگه چه چیزایی می گه؟

(مسلما از دوبله ی فارسی فیلم)