کافه کوفت

تا می توانید به کودکان لبخند بزنید، زبان درازی کنید یا چشمک بزنید. آنها سهم خود را از ناکامی ها و غم ها خواهند گرفت پس لحظه های کودکی شان را غنیمت بشمارید. اگر چند میلیون رای تقلب شده یا اگر کارتان را از دست داده اید یا حتی عشقتان را... باز هم در پیچ کوچه، به کودکی که دارد با پدربزرگش رد می شود، لبخند بزنید، شکلک درآورید و باهاش بای بای کنید!

*

امروز نزدیک بود کافه ی تماشاخانه ایرانشهر را بگذارم روی سرم. شانس آوردند که با جمع غریبه ای بودم! (بابا تهدید!) این چند روزه به شدت مریض بودم و امروز کمی بهتر شدم و تصمیم گرفتیم برویم تئاتر. توی سالن انتظار نشسته بودیم که دیدم کمی قند خونم پایین است و حال خوبی ندارم. فکر کردم چاره ی کار یک نوشابه خنک است. رفتم بالا توی کافه و پرسیدم که آیا می توانم یک نوشابه بخرم؟ مرد پشت مانیتور گفت ما فقط به مشتریانی که توی کافه هستند سرویس می دهیم. گفتم ما پایین نشسته ایم و من واقعا احتیاج دارم یک نوشیدنی شیرین بخورم. گفت شرمنده. اول عصبانی شدم اما فکر کردم منطقی است به هرحال سوپر مارکت که نیست کافه است!

با بچه ها رفتیم بالا نشستیم، هرکدام یک چیزی سفارش دادند و من هم خوشحال گفتم یک کوکا می خواهم که خانم عزیز فرمودند «نوشابه بدون غذا نمی دهیم». یعنی من منفجر شدم. یاد این ساندویچ مگسی ها افتادم که یارو با سینه ی باز و سیبیل آویزان می گوید نوشابه بدون غذا نمی دیم! عصبانی گفتم که مرا یاد این ساندویچی ها می اندازید... ادامه ندادم! ولی واقعا جوش آوردم. خلاصه توی کافه هم نمی شود نوشیدنی ای را که توی منو موجود است، بدون غذا خورد. خدایا فرهنگ کافه داری و کلا شعور را به همراه پول عطا بفرما!