میان پرده

در دلم کسی خودش را به درو دیوار می کوبد و فریادهای بیصدا می زند.نباید محلش گذاشت ٬میدانم.به زودی باز برای مدتی از حال می رود.

در شبهای تنهایی است که میفهمم دیگر نمیتوانم عشقم را در بوسه ای به لبانت برسانم یا در نوازشی بر سرت بکشم. نمیتوانم آنرا در صدایم به گوش تو برسانم و یا در نگاهم لبریزت کنم. پس عشقم را دعا میکنم و برایت میفرستم.

میگویند قَدَر را میتوان تغییر داد. چه کسی میداند٬شاید اینگونه بیشتر برایت فایده کند!