جایی برای رفتن نیست

... زمانی دراز سپری شده و ما همچنان بی خبریم. می دانم که خط مقدمی وجود ندارد و می دانم که جنگی در کار نیست. کاش وجود می داشت. اگر جنگی بود، می شد تمام شود و تو برگردی پیش من. نمی دانم کجایی. تو همان جایی که منم، ولی هرگز نه همزمان. عزیزترینم، زندگی از ما می گریزد مثل خون از زخم. یعنی هیچ وقت می شود که دوباره با هم باشیم و در آغوش یکدیگر؟ با تمامی عشقم. ایو.


نمایشنامه «دانوب» اثر ماریا ایرنه فورنس

ترجمه حمید امجد

انتشارات نیلا