* روح من آنقدر نیرومند است که بدترینها را تاب میآورد روح من آنقدر ظریف است که با تلنگر نُتی درهم میشکند روح من گاهی به تنم گشاد میشود و گاهی حتی به تنم نمیرود گاهی در خیابان که راه میروم میخواهد بالاتر بپرد و ناگهان با ضربهای فرو میرود در غاری تنگ٬ در عمق تاریک قلبم منبسط و منقبض میشود شادمان و غمگین و تن من برایش کم است و تن من برایش کافی نیست روح من خسته میشود و تنم به خواب میرود |