دیگران

امروز یه فیلم آلمانی دیدم که وقتی فهمیدم ۵۸ تا جایزه مختلف برده به اضافه یه دونه اسکار٬ خیلی احساس شرمندگی کردم که تا حالا ندیدمش. «زندگی دیگران» یه فیلمه با یه فیلمنامه عالی و بازی های عالی و کارگردانی عالی. داستانش مربوطه به زمان خفقان حکومت دولت سوسیالیست آلمان شرقیه٬ قبل از فروریختن دیوار برلین. از اون مدلها بود که آخرش چشمام پر اشک بود و صدام می لرزید و یه هیجانی دویده بود توی دلم. خلاصه چقدر خوبه که هنوزم توی سینما کسانی هستن که بلدن با تصاویر و کلامشون آدم رو سحر کنن. 

 

چهارشنبه رفتیم نمایش «مانیفست چو» رو دیدیم. توی صف بلیت تازه فهمیدیم که نمایش به زبون انگلیسی اجرا میشه. خوبه زبون دیگه نبود وگرنه مجور بودیم دست از پا درازتر برگردیم منزلمان! راستشو بخوای من اصلاً نفهمیدم چرا باید اجرا به انگلیسی باشه. نمی گم دلیل نداره ها. مسلماً رحمانیان دلایل خودش رو داره. اما آیا مخاطب این نمایش فقط یه عده تئاتردوست انگلیسی دان بودن و بقیه نه؟ اونهمه فحش برای چی بود؟ خب اشکان خطیبی خیلی با استعداده و عالی بازی کرد اما افشین هاشمی نه. چرا لباس هنرپیشه ها شبیه چه گوارا بود؟ این هرچی بود مانیفست نبود. چطور رحمانیان می تونه بدونه مانیفست یه قاتل که همکلاسی ها و خودشو می کشه چیه؟ نمایش نمی خواد از این آدم دفاع کنه اما یه جوری خیلی ها تصور کردن می خواد توجیهش کنه. آیا همین آدمهای دوروبر و جامعه بودن که از این آدم یه قاتل ساختن؟ اینو می خواست بگه؟ یه دکتر که همراهمون بود می گفت کسی که خودشو می کشه به هر حال یه آدم مریض محسوب میشه از نظر روانی و نمیشه اینطوری توجیهش کرد. آیا دنیای دیوانه این آدم رو دیوانه کرده؟ خب این دنیای دیوانه برای خیلی های دیگه هم بی رحم بوده. 

بعد دیدن این نمایش ذهنم یه جوری بود که یعنی پایه های این نمایش خیلی سسته و خیلی سوراخ داره توش. راستی اون برادر بزرگتر چرا لهجه غلیظ انگلیسی داشت؟ داستان که امریکایی بود. بیشتر از اینکه راجع به بطن موضوع نمایش بگم چرا، برام سوال بود که چرا اصلا این نمایش با این فرم ساخته شده و چرا هیچ جور منطق و دلیلی توش نیست. خلاصه بگم که نمایش به خودی خود کیفیت خوبی داره. اما داستانش از یه واقعه هولناک برداشته شده. شخصیتش یه آدم واقعی بوده و من احساس کردم که خیلی بیخوده! 

احمد آقالو رو که دیدیم یاد بچگی هامون افتادیم. احمد آقالو رو که روی پرده پروجکشن دیدیم فهمیدیم همیشه دوستش داشتیم.