لحظه ها را بشمریم؟

انتظار سرد است 

انتظار خاکستری است 

گس است 

چسبناک و لزج 

 

انتظار عین تمام روزهایی است که صبح با سردرد بیدار می‌شوم 

چون دوستش ندارم 

دلگیر و کشدار 

 

انتظار مثل آدمهایی است که مدام زر می زنند 

تمام نمی شود انگار 

مثل نان کپک زده حالم را به هم می زند 

 

انتظار عین سوزن ته گرد جزوه هایم که افتاده روی فرش 

هی فرو می رود توی پا 

انتظار مثل این شعر بی وزن و قافیه وقتم را می کشد 

حوصله را سر می برد 

و آن روی سگ آدم را بالا می‌آورد