لب‌های قلوه‌ای خونی

ساعت ۶:۳۰ صبح- 

 گوروپــــــــــــــــــــــس! 

 

در مسیر دبلیو.سی غش کردم! چشمهامو که باز کردم دیدم بابام سرمو گرفته تو بغلش و خواهرم پامو گرفته بالا٬ مامانم هم یه بالشتک آورده بذارم زیر سرم. 

با صورت خورده بودم زمین. دندونم رفته بود تو لبم و جرش داده بود اساسی! گونه چپم خیلی درد می کرد٬ دندونم هم همینطور. هنوزم درد می‌کنه! انگار کج شده... نه؟ لبم از ورم شده عینهو آنجلینا جولی!!!

پخش زمین شده بودم. صحنه جالبی بود! (و دردناک) 

 

این داستان به شدت واقعی است. من دیگه غلط بکنم داستان علمی-تخیلی بنویسم که اینجوری واقعی اش اتفاق بیفته! 

 

تا اطلاع ثانوی مصدومم.