قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

نیمه جان در غروب

اشک ها

ریمل ها

کرم پودرها


همه را باهم

از چهره می شویم


زار زدن های یکشنبه

همان دلتنگی های جمعه هاست

که در دلم مانده

و سر باز می کند

به افق جایی در غرب


دستم را روی کاشی های سفید

می فشارم

می فشارم

می فشارم


خاطره ای نمی ماند دیگر

زیر دوش یکشنبه شب


همه را

آب

با خودش

برد

در شکوفه باران


ما

در شکوفه باران


ما در شکوفه باران می میریم عشق من
همراه با سوز سردی
که از زمستان به جا مانده است
همصدا با پرنده ای
که به خانه اش برمی گردد

ما در شکوفه باران عشق می ورزیم
به روزهای روشنی
که هرگز ندیده ایم
به آغوش های سرشار از لذتی
که هرگز نچشیده ایم

ما در شکوفه باران می میریم
همچو سنگی که در این نهر گل آلود
غرق می شود

در شبی که بوی باران
مرغابی ها را از رود می پراند

ما
در شکوفه باران
می میریم
عشق من

پیسد آف

*

رخت ها

در ماشین می چرخند

تا تمیز شوند


ما چرا،

در جهان می چرخیم؟

هفت خواهران


ایستگاه

جای پای تو را دارد

 

قطار

با یاد تو می رود

 

دل من

در ایستگاه

می ماند

و فردا روز دیگریست


ما

با گذشته‏‏ هایی متفاوت

و آینده ‏هایی بی ‏ربط

در این لحظه

در آغوش یکدگریم


بخند

چشمانت را ببند

که ما

در این لحظه

معجزه ‏ایم


حمله ی عصبی بر روی سجاده های خاکی


ما دیگر دعا نمی کنیم

سرمان را می اندازیم پایین

و گرمای آتش رقیبت را می پذیریم

 

ما دیگر دعا نمی کنیم

گل ها و گلدان ها همه آفت دارند

دیگر آب و نور برای شادابی کافی نیست

 

ما دیگر دعا نمی کنیم

خسته ایم و می خوابیم

یا بیداریم و اخبار می بینیم:

یک نفر به محاربه متهم شده

بیست میلیون آواره ی سیل شدند

و کارگردانی ممنوع الخروج

 

ما به تو قسم نمی خوریم

ما کلا این روزها چیزی نمی خوریم

این روزها را باید استفراغ کرد

و دیگر دعا نکرد

 

حلقه در حلقه

صبر برای جوش آمدن آب

صبر برای آمدن قطار

صبر برای بالا آمدن ویندوز


صبر برای تعبیر خواب

صبر برای جواب ویزا

صبر برای زندگی


ما همه از صابرین ایم

و خدا همه ی ما را دوست دارد؟

صبر می کنم برای تو،

تو برای چه صبر می کنی؟

و تمام آنچه شدنی بود


بال های نداشته ام شکسته اند

راضی یعنی تسلیم؟

جانم را می دهم

و تمام کتاب هایم را

شاید مجموعه صدف هایم را هم،

که بار دیگر

دست بکشم روی کتف هایم

و آرزو کنم که بال در بیاید.

آره با خودِ خودتم

به من فکر نکن

به من که فکر می کنی خواب های طولانی بی تعبیر می بینم

به من فکر نکن

به من که فکر می کنی سونامی می آید

آفرین

سعی ات را بکن

کرم نریز


به 

من

فکر

نکن

هایکو

دورتر؛ کوه های آبی با برف

جلوتر؛ تپه های سبز با کاج

من، از میان جاده می گذرم