قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

این هدیه برای توست


در یک روز تابستانی روشن
- چه فرق می‌کند کدام روز تیرماه -
در یک روز تابستانی روشن
تو می‌آیی و من در دستان تو
آزاد می‌شوم!
*
در یک روز تابستانی روشن
در باغچه پروانه‌ای دیدم
که نشسته بود روی گل‌های ابریشم
بال‌های طلایش را گسترده بود
و خال‌های سیاهش مرا نگاه می‌کرد
در یک روز تابستانی روشن
نسیم می‌وزید میان گل‌های ابریشم
*

کودکی‌ام، دست برد و پروانه‌ را گرفت
پروانه نور بال‌هایش را پاشید در مشت او
کودک قفل انگشتان را باز کرد آهسته
و پروانه آرام راه رفت روی انگشتان کوچک یکی-یکی
و بعد پرکشید روی دیوار کوتاه باغچه
از روی گل‌های ابریشم.
کودک دستانش را گرفت بالا
کف دستانش آغشته به طلای بال‌ها

*
در یک روز تابستانی روشن
می‌دوم دور باغچه
می‌خندم به پهنای صورت
گرما می‌خورد روی پوستم
طلای دستانم می‌پاشد توی هوا
می‌دانم که تو می‌آیی در یک روز داغ تیرماه
تو می‌آیی و من در دستان تو
آزاد می‌شوم!

نظرات 1 + ارسال نظر
علی جمعه 13 فروردین 1395 ساعت 03:33 ق.ظ

سلام
مدتهاست نتونستم به وبلاگ شما سر بزنم وحالا هم که اومدم دیدم مطلب جدیدی نیست
البته شاید مشکل موبایل یا اکسپلور باشه که مطالب جدید وبلاگ را نشون نمیده
حالا که تلگرام بازار وبلگ ها را هم کساد کرده احیانا شما تو تلگرام کانال ندارین مطلب توش بذارین؟مثل داستان پستچی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد