قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

نوشین

زنده موندن کار سختیه. کار طاقت‌فرساییه که باید هر روز از اول شروعش کنی. بین یه عالمه اخبار بد. با یه عالمه نِک و ناله. با شرایط نامعلوم و زیر پای نامطمئن. بابا میگه دیگه مشکل ما اینروزا همش ویزاس. از اول که آیا می گیره یا نه. ویزای این یکی، ویزای اون یکی! کدوم تمدید میشه، کِی تمدید میشه!

اما مشکل ما زندگی کردن روز به روزه. هر روز یه هندونه است که وقتی صبح توی تخت داری کش و قوس میای فکر می کنی امروز شیرینه؟ نه شیرین نیست. یعنی خب نه همیشه. توی فیلم «ساعت‌ها» مریل استریپ واسه دخترش تعریف می کنه که یه روز صبح از خواب بیدار شده و فکر کرده: خودشه، امروز اولین روز اون زندگی خوشبختیه که همیشه منتظرش بوده. اما بعد می بینه از این خبرا هم نیست. خوشبختی همون لحظه بوده، همون آن. یک طعم شیرین که زیاد نمی مونه.

من امروز یکی رو از دست دادم. یه نفر که خیلی سال پیش بهم نزدیک بود. یه نفر که خیلی عزیز بود یه موقعی. سال ها بود که ندیده بودمش و صداش رو نشنیده بودم اما بازم خبر مرگ حال منو به اندازه ی کافی گرفت. لپ هاش یادته؟ عینک گربه ای اش؟ خنده هاش؟ کتاب های روانشناسی مثبت اندیشی اش؟ یادته خیلی دوست داشت آخرش من و تو بهم برسیم؟

من یادمه اولین باری که دیدمش یه پیراهن آبی رکابی پوشیده بودم. اون سراسر مشکی!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد