این خستگی ها و پریشان حالی ها
بهانه های منند برای فرار
وگرنه
همیشه می توان ایستاد
و صدای خرد شدن روح را شنید
صدای درد درون را
که می خواهد عزتش را حفظ کند
چه کسی می پندارد
که رفتن راه ساده تری است؟
چه کسی مرا ملامت خواهد کرد؟
چه کسی می گوید
که کار درستی نبود؟
وقتی تنها راه برای «نجات»
همان یکی است!
زیبا بود
دو تا نکته:
1- این روزا یه چیز جالبی خوندم: اشتباهی وجود نداره بلکه هر اشتباه در اصل درسی بوده که ما در راه رشد زندگی باید یاد بگیریم و هنوز یاد نگرفته بودیم و تکرار یک اشتباه یعنی اینکه ما هنوز اون درس رو درست یاد نگرفتیم.
2- تصمیم تو تو لحظه بهترین انتخاب ممکنه پس نگران قضاوت آیندش نباش چون اون قضاوت بر اساس شرایط اون موقعه نه حال
حتی قدمهایم را منظم نمی کنم/ بگذار پاهایم بچگانه و تلوتلوخوران به هر جا که خواستند سرک بکشند/ شاید نجاتی نباشد/اما حتما جایی در این راه لبخندی مرا میزبان خواهد بود