قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

دل ندارم که به دلجوش نیازی باشد

اینبار دلم می خواد مثل آلیس برم توی یه دنیای دیگه اصلاْ. یه جایی که کاملاْ از نظر ظاهر و باطن و قانون و قاعده با این دنیای ما تومنی هفت سنار فرق بکنه. موجوداش فرق بکنن. توقعات و انتظارات، همه چی... همه چی یه جوری باشه که تو اصلا نتونی انتظارش رو داشته باشی و تو هم به همین واسطه یه آدم دیگه بشی. توی زمان و مکان گم بشی. کوچیک بشی، بزرگ بشی!

گمونم یکی توی خواب با مشت زده توی چشمم! خیلی درد می کنه.

نظرات 2 + ارسال نظر
امین چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 12:17 ب.ظ http://kinopravda.blogsky.com/

چقدر زیبا گفتی

مینو پنج‌شنبه 31 تیر 1389 ساعت 11:21 ق.ظ http://mino0.persianblog.ir

سلام عزیزم. چند تا از پست هایت رو خوندم... فکر می کنم روحیاتمون خیلی بهم نزدیک باشه... راستش من داشتم در مورد باغبانی در بالکن سرچ می کردم که به وبلاگ دلچسب تو رسیدم... خیلی قشنگ می نویسی. انگار یکی داره حرفای دل منو میزنه.... خوش به حالت که یه بالکن داری و میتونی توش هرچی دوست داری بکاری... تازگیها این شده حسرت واسه من!!! آخه یه شوهر احمق دارم که فکر می کنه اگه من برم توی بالکن یعنی می خوام خودمو به مردم نشون بدم!!! نمی فهمه که من فقط دلم می خواد چند تا گلدون داشته باشم... حال و روز منم اینه. روز و شب پای اینترنت سرچ می کنم و عکسای بالکن های سرسبز و گلدونای خوشگلو با حسرت نیگا می کنم!!! ولی از اینکه تو به این آرزوی من رسیدی خوشحالم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد