قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

یونیفورم

به نظرم هر کسی حق داره که بعضی اوقات که به هر دلیلی کم میاره، به زمین و زمان غر بزنه و فحش بده. آره به نظرم همه این حق رو دارن و حتی گاهی لازمه برای خالی شدن. اما از اونجایی که غرهایی که اینجور مواقع می زنیم، اکثرا منطق نداره یا منطق ت.خ.م.ی داره، دیگه نباید منتظر باشیم کسی تجزیه تحلیلشون کنه یا اصولا جدی بگیردشون. غر برای زدنه و بعدش دیگه هیچی نیست. بعدش دیگه نمی شینن راجع بهش حرف بزنن و بحث کنن. غر زدن که جزو دروس دانشگاهی نیست که استاندارد داشته باشه.

مثلا یهو ۸ شب اس ام اس میاد که:

«همه رو می بینم شاد، خوشحال، خوشبخت،... فقط منم که تو این بدبختی و تنهایی گیر کردم. هر کی رفته یه سر دنیا تو عشق و کیف، شوهر کرده... زن گرفته. سر زندگیشه. من همینطور مثه سگ دارم درجا می زنم. همه تو فصل بهاران، تو شادین، تو خنده و مهمونیو پارتیو  مسافرت و خوشی ان!»

بعدش من دهنم باز می مونه، گلوم خشک میشه، می خوام یه جواب ضدحال بزنم براش که اصلا بره خودشو پرت کنه از پنجره آشپزخونه پایین! اما همه حرف های بالا رو برای خودم تکرار می کنم و میگم جدی نگیرش خب امشب اعصابش خورده!

من مثلا افسردگی بعد از زایمان شنیده بودم اما افسردگی دوره سربازی رو نشنیده بودم. از سختی هاش و خاطراتش برام زیاد گفتن اما خب اینجوری اش رو نه، برام تازگی داره. مخصوصا وقتی طرف یک روز در میون میره سربازی و کارش اونجا اینه که پشت یه کامپیوتر بشینه و مدام یاهو مسنجرش توی روز بازه! برای روزای تعطیلش کلید یه خونه سه خوابه مجهز دستشه که درس بخونه و توی حال خودش باشه. مامانش یه پولی گذاشته توی بانک و یه چیز کوچیکی در ماه میاد دستش که سیگار بخره، فیلم بخره، کتاب بخره، کفش مخصوص دویدن بخره، کاندوم بخره و هزارتا چیز دیگه.

بعضی ها از جمله خود من آمادگی و استعداد زیادی دارن که بیفتن توی افسردگی بی سروته. آدم هی میاد درکشون کنه، بگه خب یه شکست عاطفی... یه حادثه... بعدش می بینه خب کیه که این تجربه ها رو نداشته دوروبرم؟ چقدر آدم می تونه نفهم و کور باشه، یا حسود و به دردنخور که طاقت خنده و خوشی آدم ها رو نداشته باشه یا فکر کنه زن گرفتن و شوهرکردن یعنی به کمال مطلق رسیدن و دیگه توی شیر و عسل غلت زدن.

زندگی همه جاش سخته. توی هر سنی، هر موقعیتی، با هر قیافه و مدرکی، با هر حساب بانکی و ماشینی. ولی لحظه های ناب هم داره. لحظه های شاد، که آدم موقع غر زدن اون ها رو یادش نمیاد. یه کوه غم و درد و درموندگی برای آدم می مونه فقط. اما من بازم بهم برخورد. هی با خودم گفتم اینا یه مشت غرِ چرته. اینا حرف های جدی نیست که بهشون فکر کنی یا جواب بدی. اما بازم حرصم گرفت از آدمی که اگه مصاحبه رد نشده بود الان دکترای مهندسی این مملکت بود.

آدم همیشه بالاخره از یه چیزی ناراضیه. بعضی هاش رو میشه با تغییر رویه و تغییر تصمیم ها درست کرد. بعضی ها رو هم نمیشه. مال تو نیستن و بهت نمی دنشون! خودتم بکشی همینه. مثلا اونی که می خواستی مال تو نمیشه. اما اگه افسردگی یه همچین چیزی بخواد ۱۰ سال بمونه دیگه طبیعی نیست. اگر نرسیدن به دوتا چیزی که می خواستی باعث بشه بهترین لحظه ها و موقعیت هاتو آتیش بزنی رسما و بفرستی توی سطل زباله، پس خیلی خیلی خری! و من جواب اس ام است رو نمی دم. به جاش میام اینجا غر می زنم.


نظرات 1 + ارسال نظر
نازداشت جمعه 27 فروردین 1389 ساعت 03:22 ق.ظ http://naazdaasht.blogspot.com

یه جایی خوندم خوشبختی یعنی داشتن آدمی که تمام لحظه های سخت زندگی مثل یه کوه کنارت ایستاده. اما خودم بعدش اضافه کردم بهش که حتا توی این شرایط هم می تونی افسرده بشی، به شرط این که هنوز حواست باشه که خوشبختی. چه خوب شد آدرس اینجا رو دادی بهم، سر می زنم بهت x

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد