قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

تمام روزهایی که گذشت

کریس به شادی می گوید که یک پسر شش ساله در مکزیک دارد به نام «سوشیانت». از او می پرسد که آیا با این مسئله مشکلی دارد یا نه؟ می گوید پسرش عشق زندگی اش است. 

شادی می خندد و کریس را جدی نمی گیرد. بعد کریس برمی گردد سمت من و می گوید: «تو واقعاْ آزادی... می دونی چرا؟... چون حتی حروف توی اسمت هم به هم نچسبیدن و جدا از هم نوشته می شن.»

به این یک قلم فکر نکرده بودم!

نظرات 3 + ارسال نظر
Demian جمعه 20 شهریور 1388 ساعت 07:05 ب.ظ http://rosshalde.persianblog.ir

eee, rast mige ha. kheli khub deghatesho be amal ovorde haa

گیتی شنبه 21 شهریور 1388 ساعت 01:00 ق.ظ http://gitan.blogspot.com

واقعا چه جالب... من هم تا حالا فکر نکرده بودم... "آزاده" حالا منو ببین چه جوری به هم چسبیدم "گیتی" :)))

دنیای متفاوت دوشنبه 30 شهریور 1388 ساعت 02:29 ق.ظ http://www.elhamkh2001.persianblog.ir

چه تیز بین. حالا تکلیف بچه و شادی چی شد؟:)))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد