قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

باز هم شهرک غرب

هوای هیچ کجای تهران به پای آن تکه از بزرگراه مدرس نمی رسد که از کنار پارک طالقانی می گذرد. نیمه شب با سرعت از آنجا می گذری و مست می شوی از این خنکی. دستم را می برم بیرون و حظ می برم از هوایی که می خورد به کف دستم، به سرو صورتم. فکر می کنم چقدر لذت بخش است وقتی بنشینی و حرف بزنی، و کسی برایت سوپ قارچ بپزد. همینطور که با گوشواره هایت بازی می کنی و از کارها و برنامه های اخیرت حرف می زنی، کسی میز شام را بچیند. ظرف ها، لیوان، نوشابه، خیارشور ها را بریزد توی یک ظرف تو گود فسقلی تودل برو (روناک به بشر های کوچک آزمایشگاه شیمی آلی با لحن شیرینی می گفت تو دل برو و من به چشمان گرد شده ی عین می خندیدم که از احساسات ما دخترها متعجب شده بود!)، سوپ آماده را ریخته توی قابلمه اما ادویه های مختلف را به من نشان می دهد: اینو دوست داری؟ و می ریزد توی سوپ. می چشد و یه کم اخم می کند. کره و یه کم اخمهایش باز می شود و قارچ تازه... با سر تایید می کند: خوشمزه شد، اما نعنا بریزیم یه کم!

بعد فکر کن تو داری جلوی آینه کوچک آشپزخانه موهایت را درست کنی و کسی شنیسل سرخ کند: شام اعیونی داریما! چی فکر کردی؟ غذا یعنی این!

من دوست دارم کسی برایم آشپزی کند. نه اینکه صرفا شام یا ناهاری بپزدها... دوست دارم کسی برای «من» آشپزی کند. برعکسش را هم دوست دارم ولی اولی یکجور خاصی می چسبد. می پرسد: احساس قدرت می کنی؟ می گویم: نه، شیرین است. احساسی شیرین است. نمی فهمی! بعد سوپمان را می خوریم تا سرد نشده. خوشمزه ترین سوپ قارچ دنیا را در آن لحظه!

لذت های کوچک دنیا، به همان اندازه ی گذشتن از کنار پارک طالقانی و مزه مزه کردن سوپ قارچ او دوام دارند. همیشه به یاد می مانند و خیلی زود می گذرند.

نظرات 1 + ارسال نظر
Demian چهارشنبه 11 شهریور 1388 ساعت 01:59 ق.ظ http://rosshalde.pershianblog.ir

age mazehaye khub hamishe zire zaboonemon bood, dge hich chize khoshmze o khube dgaro emtehan nemikardim, shayad vas ehamine ke kootahan!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد