قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

به من می گفت استامبولی!

- وقتی بچه بودیم چی کار می کردیم؟ 

- من روزی ۵ تومن ازت می گرفتم و کتابهای تن تن ام رو بهت قرض می دادم. 

- بعد اینکه ۵ تومنی رو می ذاشتم رو میزت، می شستیم روی مبل و باهم بلندبلند می خوندیم: کاپیتان هادوک: «لعنت به قوزک پای شیطون!» 

- وقتی بچه بودیم چی کار می کردیم؟ 

- من کتاب طالع بینی چینی رو می خوندم برات و می گفتم که ببین اینجا نوشته بز و ببر باهم کنار نمیان. با بغض می گفتم که ببره بزه رو پاره پوره می کنه. 

- منم کتابو پرت می کردم اونطرف و می گفتم اینا همه چرته! 

- وقتی بچه بودیم چی کار می کردیم؟ 

- پول توجیبی هامون رو جمع می کردیم و یه نوار کاست خام می خریدیم. بعد می ذاشتیمش توی ضبط و شروع می کردیم صدای خودمون رو ضبط کردن. 

- نوار که تموم می شد، می شستیم گوش می دادیم و غش غش به چرت و پرت هامون می خندیدیم. شنیدن صدای خودمون انگار یه اتفاق شگفت انگیز بود. 

- وقتی بچه بودیم تو قشنگ ترین موجود دنیا بودی! 

- وقتی بچه بودیم تو همه چیزای خوب دنیا بودی! 

- بعد چی شد؟... یادت هست؟ 

- آره. بزرگ شدیم!

نظرات 3 + ارسال نظر
نغمه یکشنبه 20 بهمن 1387 ساعت 10:06 ب.ظ

دلم میخواست بزرگ نمیشدم و تو همون حال و هوا می موندم

نسیمک چهارشنبه 23 بهمن 1387 ساعت 02:49 ب.ظ http://www.nasimak57.persianblog.ir

وقتی بچه بودیم چی کارمی کردیم؟
۵ تومن می دادیم به چرخ و فلکی که هر اتاق چرخ و فلکش شبیه یه موشک سه رنگ بود. ما رو می برد اون بالا و ما فکر می کردیم رو قله دنیا نشستیم.

رضابهارلو پنج‌شنبه 31 اردیبهشت 1388 ساعت 12:37 ب.ظ http://www.baharlou.blogfa.com

درود
توقیف اجراهای(سه روایت از زندگی)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد