ته فنجان قهوه انگشت زدم. بعد خندیدم چون برای اولین بار میتوانستم شکلی که افتاده بود را تشخیص بدهم. یک نهنگ کپل که از آب پریده بیرون و دمبش را هم پیچ داده٬ ته فنجان جا خوش کرده بود! گفتیم نهنگ یعنی چی؟ و من ریز خندیدم. یک وال خوشگل سیاه سفید بود. پریده بود بالا تا آسمان را ببیند و خورشید را و پرندهای را که عاشقش بود! نهنگ من همینطور بین آسمان و دریا خشکش زده بود. نه میفتاد توی آب و نه از سنگینی می توانست بالاتر برود.
یکی از دوستای منم فال گرفته بود... تو فالش یه چیزای +18بود!
کلی خندیدیم! 8->
به منم سر بزن... شعرای قشنگی دارم... (از خودم الآن تعریف کردم!!!)
تو فالهای منم همیشه یه هواپیما مانور میداد.
شاید با همون هواپیما اینطرف پرت شدم ... کسی میدونه؟
:))
سلام
فید وبلاگت رو نمی تونم پیدا کنم برای اضافهکردن به گوگل ریدر
اتفاقا من هم اخیرا فال قهوه گرفتم توش میگ میگ (کارتون کایوت که تند میدوید!) افتاده بود !هیچ کی نفهمید یعنی چی؟!