*
بیا اینجا. دستت را بگذار روی پیشانیم. ببین تب دارم که اینگونه هذیان میگویم؟
بیا اینجا. دستت را بگذار روی چشمهایم. ببین تب دارم که اینگونه کابوس میبینم؟
بیا اینجا.
بیا اینجا.
بیا...
تو که بیایی حالم خوب میشود و میخندم.
دستت را بگذار روی لبهایم. ببین خوب شدهام؟
فکر نمی کنم بیاد،امیدی هم به خوب شدن نیست فقط باید کنار امد با همه چیز...
کابوس...نه...من فعلا تو ابرهام..همون ابرهای سالهای ۷۴-۷۵...حتی می تونستم صداش رو بشنوم که چطوری این چند خط رو نوشته...
لازم نیست حتماْ بیاد. تصور اومدنش هم حال آدم رو خوب میکنه.