قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

Hurt

دیشب اتفاق بامزه‌ای افتاد.

یهو گفت تا حالا با دو نفر همکار بوده که خیلی خیلی  از کار باهاشون لذت برده و همکاری خوبی داشته.

یکی تو٬ یکی من!

و بدون اینکه چیزی بدونه٬ اسم من و تو رو گذاشت کنار هم.

وقتی پرسید «می‌شناسیش؟» دلم خواست یه عالمه حرف بزنم. از اون حس‌های احمقانه! دلم می‌خواست بگم چقدر می‌شناسمت. اما نگفتم. جواب دادم «آره» و موضوع عوض شد.

دنیا که با آدم بازیش می‌گیره نمی‌دونم باید خندید یا نه!

نظرات 3 + ارسال نظر
رمان سی جی ام: ویگو مورتنسن یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 02:27 ق.ظ http://skarda-castle.blogfa.com

وبلاگتون زیباست و مطالبش خواندنی...
در ضمن خوشحال میشیم قدم رنجه کنید و آغاز رمان هجده هزار صفحه ای سی جی ام: ویگو مورتنسن را مطالعه کنید. این براستی باعث افتخار ماست که "شما" هم آن را بخوانید.

دمیان یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 11:00 ق.ظ http://www.rosshalde.persianblog.ir

چه هیجان انگیز و دلگیر:( آخه چرا؟؟:))

RahiL دوشنبه 11 شهریور 1387 ساعت 12:16 ب.ظ http://azoonbala

منم خیلی خیلی خیلی مورد بازی دنیام این روزا! گاهی انقد آدمو تکون میده که دل و روده آدم می پیچه به هم. اما می دونی چیه فکر می کنم محتملاً این ذهن خودمونه که این بازیا رو پررنگ می کنه یا حتی بازی می دونتش و می بینتش! (فعل هام چرا این شکلی شد؟ :دی )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد