قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

یا در طرب یا در طلب

و یکهو می‌بینی هیچکس نیست.

شب تعطیل از نیمه گذشته و چراغ هیچکس توی یاهو مسنجر روشن نیست. به جز یکی که آنهم جلوی آیدیش ورود ممنوع زده! که تازه ۳ سال است با هم ۳ جمله هم حرف نزده‌اید. توی جی‌میل هم کسی نیست. توی وبلاگ هم کامنت جدید نداری. فکر کنم آن ده نفری هم که اینجا را می‌خواندند٬ به پنج نفر تقلیل یافته‌اند!!! (که یکیش خودمم)

هیچکس نیست که اس‌ام‌اس بزنی: «بیداری؟» و بعد کمی باهاش گپ بزنی و چرت و پرت بگویی! عجیب نیست که ما اینهمه تنهاییم و اینهمه هم دوروبرمان شلوغ است؟!

آن دو نفر هم که میشد هر موقع بهشان یکجوری آویزان شد حالا پیوست آدم دیگری هستند و ممکن است یکجورهایی کارشان به دادگاه خانواده بکشد اگر بخواهی شبها برای امر باز شدن دل گرفته‌ات بهشان زنگ بزنی.

امروز به اندازه کافی فیلم دیده ام٬ کتاب خوانده‌ام٬ پیاده روی رفته‌ام و مطلب ویرایش کرده‌ام. حالا هم دلم می‌خواهد یکی باشد. که نیست. یعنی برویم بخوابیم دیگر؟ با زبان خوش یا هر زبان بیگانه‌ی دیگر!

نظرات 7 + ارسال نظر
ذهن پوچ چهارشنبه 26 تیر 1387 ساعت 01:45 ق.ظ http://sange-sabur.blogsky.com

یه جورایی همدردیم با شما . . .
و شاید هم همدردیم با شما یه جورایی . . .
یا شاید هم با شما یه جورایی هم دردیم . . .
یا نه یه جورایی با شما همدردیم . . .
اصلا خلاصه کنم فکر کنم منم اینطوریم . . .
یا نه خلاصه منم اینطوریم اصلا . . .
با نهایت احترام
ذهن پوچ

ذهن پوچ چهارشنبه 26 تیر 1387 ساعت 01:57 ق.ظ http://sange-sabur.blogsky.com


پروردگارم ،مهربان من

از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!

در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است

و هر زمزمه ای بانگ عزایی

و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...

در هراس دم می زنم

در بی قراری زندگی می کنم

و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است

من در این بهشت ،

همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.

"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"

"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"

دردم ، درد "بی کسی" بود

« دکتر علی شریعتی»



شهرزاد پنج‌شنبه 27 تیر 1387 ساعت 03:13 ب.ظ http://shahrzadfotouhi.blogfa.com

سلام
ماجرای غریبی است، با یک عالمه دوست و آشنا...
یکهو می‌بینی هیچ‌کس نیست
برای منم خیلی پیش آمده ...

دمیان پنج‌شنبه 27 تیر 1387 ساعت 04:09 ب.ظ http://www.rosshalde.persianblog.ir

حالا خوبه باز شلوغه، اینجا نه شلوغه و نه کسی هست!

RahiL جمعه 28 تیر 1387 ساعت 05:30 ق.ظ http://azoonbala

*عجیب نیست که ما اینهمه تنهاییم و اینهمه هم دوروبرمان شلوغ است؟!*
-
باهات شرط می بندم نصفه بیشتر لیستت آنلاین بودن و این-ویزیبل!
-
گمونم بیماری این عصره!
حتی وقتی تنهایی هم آسون به دیگران راه نمی دی. حس فرار داری. فکر میکنم داره یه چیزایی توی آدم ها عوض میشه بصورت فراگیر و یه انقلابی داره رخ میده توی روابط اجتماعی آدما! جامعه شناس هم نیستیم نظریه صادر کنیم! :دی
-
راستی خانوم آپدیت می کنی پینگ کن!

دنیای متفاوت شنبه 29 تیر 1387 ساعت 11:28 ق.ظ http://elhamkh2001.persianblog.ir

حس آشناییه. و بدیش اینه که تو اون لحظه هرکسی هم مقبول نیست همون یکی که دلت می خواد باید باشه و امان از اون وقتی که اون یکی کسی نباشه

نسیمک شنبه 5 مرداد 1387 ساعت 10:58 ق.ظ http://www.nasimak57.persianblog.ir

پس دکتر شریعتی چی میگه که «اگر تنها ترین تنهاها شوم، باز خدا هست. او جانشین همه نداشتن ها هست». ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد