قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه؟

*

نه. بیا فراموش نکنیم که بین ما چه گذشته است!

بیا امروز، که آرامتر از قبلیم شاید، به آن روزهای سرد زمستانی فکر کنیم و کباب ترکی‌های گلستان.

به نرگس‌های میدان ونک

به قارچ سوخاری‌های داغ

و

ماه کج کوچه‌ی ما.

 

حالا بیا کمی برویم جلوتر، به روزهای گرم فرودگاه مهرآباد فکر کنیم.

به پروازهای ورودی و خروجی

به تلخی های دلمان

به اس ام اس های بی پایان شبانه

به چت‌های بی سرو ته

 

بعد که خسته شدیم، بیا به حرفهای آخر فکر کنیم.

به متلک ها و داد و بیدادها

به تمام حرمتهایی که شکست

به آخر خط!

 

پس بیا فراموش نکنیم که ما از یک جایی سر خیابان هجدهم شروع کردیم و در جایی میان دنیای مجازی ختم شدیم.

 

نه. نمی‌توانیم فراموش کنیم.

نمی‌شود به همین راحتی شانه بالا انداخت که «انگار نه انگار» و دوباره یک جایی میان یک ایمیل سه خطی و یک پست جدید وبلاگی «سوک سوک» کرد.

 

می‌دانم که حرف‌هایم را صریح زده‌ام. همه چیز را گفته‌ام. و «همه چیز» را هم بالاخره نشنیدم!

اما مهم نیست. چون من خواستم گذشته بمیرد. البته می‌دانم که چیزی به این راحتی ها از مغز امثال من و تو محو نمی‌شود اما می شود فرض کرد که گذشته مرده. دیگر وجود ندارد. یک موقعی بود و حالا مدفون است توی قبر!

 

به هر زبانی گفته‌ام. بازهم اینبار اینگونه می‌گویم که «نه!»

نمی‌شود دیگر یک سری کارها را کرد. ما دو نفر هرکدام انتخاب هایی کرده‌ایم.

زندگی‌هایمان مگر دوشاخه نشد؟

دیگر نقطه تلاقی‌ای نمی بینم.

بیا، روی حرف هایمان بمانیم.

من تورا بخشیده‌ام، تو هم از ما بگذر!

 

چه می‌گویم. خیلی وقت است که گذشته‌ای...

ببین، در مورد من، یا «آری» وجود دارد یا «نه». چیزی بینابین نداریم. درصد نداریم. شریکی نداریم. دوست معمولی نداریم. احوالپرسی نداریم. نامه تشویقی نداریم. سالگرد تولد نداریم. عید نداریم. کتاب جدید نداریم. کامنت150 ام نداریم.

 

ما (من و تو) دیگر چیزی باهم نداریم چون

تو «نه» را انتخاب کردی.

و دیگر هیچ چیز بین ما نیست.

هیچ چیز جز گذشته ای مرده!

 

بگذار ارواح خاطرات گذشته آسوده بخوابند.

بگذار «من» آسوده بخوابم

بگذار بینمان یک «نه» بزرگ باشد تا ابدیت.

 

بیا فراموش نکنیم که دیگر یک سری کارها را نمی‌شود کرد و این هم ربطی به توانستن یا نتوانستن من ندارد.

 

 

 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
مدی سه‌شنبه 18 تیر 1387 ساعت 02:46 ق.ظ http://www.mahbed.blogsky.com

اما بعضی چیز ها را باید فراموش کرد.

RahiL سه‌شنبه 18 تیر 1387 ساعت 11:14 ق.ظ http://azoonbala

همذات پنداری می نماییم بطرز وحشتناک!

نغمه سه‌شنبه 18 تیر 1387 ساعت 08:58 ب.ظ

چه کسی نقش تو را از دل من خواهد شست؟؟؟

نسیمک شنبه 22 تیر 1387 ساعت 09:36 ق.ظ http://www.nasimak57.persianblog.ir

اما من هیچ وقت نتونستم یه «نه» رو تا ابدیت حفظ کنم. هیچ وقت دلم نیومد.

دمیان پنج‌شنبه 27 تیر 1387 ساعت 04:11 ب.ظ http://www.rosshalde.persianblog.ir


so release me and let me love again!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد