اون اوایل که تازه اینترنت «دایال آپ» باب شده بود و هنوز هر کسی نمیدونست ایمیل یا مسنجر چیه٬ من از طریق یاهو یه دوست پیدا کردم !
خب تا اینجا که شاهکار نکردم!!! اما دوست من٬ جوزف٬ یه مرد آمریکایی ۵۰ ساله بود که توی اون زمان که با من آشنا شد داشت دور آمریکا رو با ماشین خودش میگشت. جوزف آدم خیلی باحالی بود و با اینکه زبان من اونقدر قوی نبود با صبوری خاصی ارتباطمون رو حفظ میکرد. از اون آدمهای دیوونه بود٬ از اون آدمهای عجیب غریب دوست داشتنی! اونایی که هزارتا شغل عوض کرده بودن و همیشه تو خلوت خودش شعر میگفت. هیچوقت شعرهاش رو جدی نمیگرفت تا دخترش کم کم بزرگ شد و اصرار کرد شعرهاش رو چاپ کنن.
اون این کار رو کرد و جای خودش رو توی ادبیات معاصر آمریکا باز کرد. اون زمان هم برای تبلیغات کتابش داشت دور آمریکا سفر میکرد.
خلاصه بعد از اون چندین کتاب شعر ازش منتشر شد ولی از شانس بد من٬ آی دی یاهوم هک شد و آدرسش رو هم حفظ نبودم و انقدر سرم شلوغ بود که کم کم فراموشش کردم. اما همون موقع که شعرهامون رو برای هم میفرستادیم و نظر میدادیم٬ من ازش اجازه گرفتم تا شعرهاش رو ترجمه کنم.
حالا همهی این حرفا رو زدم که بگم بالاخره عزمم رو جزم کردم به طور جدی شعرهاش رو ترجمه کنم و به تازگی اولین شعرش توی مجله ادبی جن و پری منتشر شده.
حتماْ کارم بی نقص نیست٬ چون یه تازهکار پر رو هستم! اما خوشحالم که دارم سعی میکنم. حس خوبی بهم میده.
شعر به تو اندیشیدن تقدیم به هر کی اینجا رو میخونه!
خیلی حس خوبی بود.
آفرین دختر خوب. به نظرم به عنوان اولین کار، خیلی هم خوب بود.