«هوا بهاری شده سوار گاری شده میره میون جاده سرعتشم زیاده»
این شعر اثر کودک درون بود٬ به صورت فیالبداهه!
سال تحویل شد و من صدای نقارههارو نشنیدم؛ من نقاره میخوااااااااااااااااااااااااااااااام.
در روزهای پایانیِ سالی که گذشت فهمیدم ایدهء داستانی رو که میخواستم بنویسم ٬یه نویسندهء معروف دزدیده و کتاب رو نوشته. و حالا اگر من مال خودم رو بنویسم هیچکی باور نمیکنه که من راست میگم!
اتاقم رو هر چی بیشتر میتکونم بدتر میشه.
دلم امسال شبیه یه اتاق تاریکه با دیوارهای سیاه (اگه رنگ دیگهام داشته باشه٬انقدر تاریکه که بازم سیاه به نطر میاد) که با یه سوزن سوراخش کرده باشن و به اندازهء سر سوزنه داره نور میآد توش.
ماهی قرمز تُپُلی دوست دارم.
فیلم The Tiger and The Snow رو حتماً ببینین. در ستایش امید و عشق!
امسال رو به همین مناسبت سال ستایش امید نامگذاری میکنیم.
سلام مال خودت هم مبارک هونشصد تا... در ضمن جات خالی یه ماهی توپولی مشتی خوردیم... و قرمز چون خوب سرخ شده بود !!!
مبارکه! :X کودک درونت رو از طرف من بچلون! شعره رو خوب اوووووووومده! :))
ای بابا بچه های پریزن برک و صدا کنم بیان یه سوراخ بزرگ درست کنن تو دیوار،نور بیاد فتیر؟؟ خواستی بگو هاا:))))))))))))))))
سلام عیدت مبارک.امسال من سال تحویل رو سمنان بودم جات خالی به جای صدای نقاره اونقدر صدای نارنجک شنیدیم که به جای ذوق عید دلشوره جنگ می اومد تو دل آدم.
نه! انگاری این بهار جدی جدی دیر امسال میاد!!! ستایش امید رو دوست دارم، می دونی که بطور اسفناکی امیدوارم همیشه!!!!