قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

هزار راه نرفته

کف دستهام رو عین بچه ها می چسبونم به ویترین مغاره و پلیورها رو تماشا می کنم. بعد چشمم

می خوره به اون پلیور کرم- قهوه ایِ یقه هفت. دلم می خواد همین الان برم توی مغازه و بخرمش و بعد،قبل از اینکه پستخونه تعطیل بشه ، براش بفرستم.

 

می دونم که این رنگ بهش میاد.می دونم که به تنش برازنده است.

 

اما تردید می کنم و به خودم میام. اگر اینکار رو بکنم ممکنه فکر کنه باید جبرانش کنه.ممکنه فکر کنه من خیالات واهی به سرم زده .ممکنه دچار عداب وجدان بشه.(این آخری خیلی شایع شده این روزها!)

ممکنه ازم تشکر کنه ولی در عین حال مؤدبانه تقاضا کنه دیگه همچین کار احمقانه ای نکنم.

اونوقت منم مجبورم یه چند شبی گریه کنم و به خودم فحش بدم که همچین کاری انجام دادم. خیلی نامردیه.آخه من فقط دلم می خواد این پلیور ِ کرم- قهوه ای ِ سادهء یقه هفت  تن اون باشه،چون مطمئنم بهش میاد.

 

صرفنظر می کنم. دستهامو از روی شیشه که حالا لک شده بر می دارم و درست در همون لحظه عقده ای می شم و یه عقده اینجای دلم،برای همیشه، می مونه.

 

عقده اینکه: یه روز صبح که تازه از خواب پاشده پستچی براش یه بسته ببره و اون همینطور که دفتر پستچی رو امضا می کنه ،شدیداً کنجکاو شده ببینه از طرف کیه؟

آدرس روی بسته آشنا نیست. بازش می کنه و می بینه یه پلیور خوشگل توشه.دوباره آدرس روی بسته رو نگاه می کنه و ایندفعه دست خط رو می شناسه و یه کلمهء آشنا توی آدرس ساختگی می بینه .

عقده اینکه: اشک توی چشمهاش جمع بشه،بره توی اتاقش و پلیور رو امتحان کنه،درست اندازه اش ه، مادرو خواهرش ببینن و ازش تعریف کنن و بپرسن کی براش فرستاده؟ و اون در حالیکه باز بغض کرده بگه: یکی از دوستام.

عقده اینکه: تمام زمستون اون رو بپوشه و ذوق کنه.

 

تمام این عقده ها حالا توی دلم مونده .دستهامو می کنم توی جیبم و از ویترین مغازه دور می شم.

 

***

 

پ.ن. یاد برنامه های طنز تلویزیون به خیر! دکتر روانپزشک به مادر بچه می گفت: خانم بذارین بچه هر کار دلش خواست بکنه وگرنه پس فردا عقده ای میشه ها ! داره با کبریت بازی می کنه؟ بذارین خودشو آتیش بزنه خب،بذارین راحت باشه!!!

 

نظرات 9 + ارسال نظر
صدر شنبه 16 دی 1385 ساعت 04:53 ب.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام!
اگر امروز برای خودت عقده ای دست وپا نکنی که فردا خاطره ای برای تعریف کردن نداری!
موفق باشی
صدر

الهام شنبه 16 دی 1385 ساعت 11:22 ب.ظ http://elhamkh2001.persianblog.com

یه دوست دارم که شعارش تو زندگیش اینه: "هیچ وقت نذار به حست بدهکار باشی.
همیشه افسوس کارهای نکردت رو بخور نه کار های کرده"
حالا من اگه جای تو بودم این کار رو می کردم شاید واقعا اون همونطوری که تو عقدش رو داری رفتار کنه.مهم اینه که تو خوشحال میشی از این کار.

RahiL یکشنبه 17 دی 1385 ساعت 01:57 ق.ظ http://azoonbala

بخر بفرس شرشو بکن!!

همون یکشنبه 17 دی 1385 ساعت 04:19 ق.ظ

اه بابا چی چی می گین بخر بفرست؟ دختر مردم رو از راه به در نکنین! وا!!

نسیمک یکشنبه 17 دی 1385 ساعت 08:55 ق.ظ http://www.nasimak57.persianblog.com

یه عمر با این عقده زندگی کردم که چنین کاری براش بکنم و هی ملاحظه همون چیزایی رو که تو کردی رو کردم:(

نازی دوشنبه 18 دی 1385 ساعت 07:22 ب.ظ

بگم بگذر؟ می دونی که خودم نگذشتم...مگه نه؟ یادته؟ سرمه ای وسفید:)

بامشاد پنج‌شنبه 21 دی 1385 ساعت 03:52 ق.ظ http://soshad.blogfa.com

از من می شنوی یکی براش بخر بفرست...به حرف دلت گوش کن اگر هم دوست داشتی به منم سورمه ای خیلی میاد ها...؛)

نغمه پنج‌شنبه 21 دی 1385 ساعت 10:30 ب.ظ

هزار عقده بربادرفته

نوید شنبه 30 دی 1385 ساعت 12:54 ب.ظ http://bottles.blogsky.com

باز این خیلی بهتره تا یکی یه بسته از پست چی بگیره و بیاره خونه و یه پول اور توش باشه که خودش واسه خودش پست کرده. شرمنده من از احساسات قاطی این نوشته سر در نیاوردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد