قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

قدم زدن روی آب

هیچ چیز بی دلیل اتفاق نمی افتد.

مواد لازم

اعصاب ندارد. دلش نمیخواهد با کسی حرف بزند. پناه میبرد به آشپزخانه و ماهیتابه را داغ می کند.

یک پیاز کوچک را در ماهیتابه خرد میکند.چشمانش می سوزد.کاش گریه میکرد!

سینه مرغ را از یخچال بیرون میاورد و ریز ریز میکند.غم دارد گوشتهایش را آب میکند. مرغ و پیاز توی روغن جلزّولز میکنند.رویشان نمک و فلفل و زردچوبه می پاشد. زندگی بعضی وقتها شوروشیرین است، بعضی وقتها تلخ و گاهی بدون نمک و چاشنی، از گلوی آدم پایین نمیرود.

آرام آرام جوانه های گندم را همراه سُس سویا و یک قاشق رُب اضافه میکند. زندگی رنگ و بویش را باخته است.او خسته است.

آنقدر باید مخلوط را تفت بدهد تا آب آن تبخیر شود. مگر نمی گویند زندگی درهم است؟ پس چرا غمهایش بیشتر شده؟

رشته های نازک برنجی را در ظرف پُر از آب میریزد.رشته های خشک و شکننده در آب کم کم نرم میشوند. دسته تره تازه را روی تخته خرد میکند.عطر خاطرات خوش در هوا پر میشود. تره را به مخلوط اضافه میکند. دیگر تحمل ندارد!

آب رشته ها را خالی میکند و در قابلمه ای جدا آنها را با روغن کافی تفت میدهد.دلش بیشتر از همیشه تنگ شده است. دو ملاغه تمبرهندی آب شده و صاف شده را با سُس سویا به رشته ها به دفعات اضافه میکند و آنقدر هم میزند تا رنگشان قهوه ای شود. غمگین است و این دیگر چیز تازه ای نیست.نمی داند، شاید احساسات بد هم احتیاج دارند گاه به گاه تازه شوند.

مرغ و سبزیجات را به رشته ها اضافه و حسابی مخلوط میکند.

.

.

.

من: الان داری چیکار میکنی؟

اون: کار. چطور؟

 

در دلم: می خواهم همانطور که برایت سحری درست میکنم زیر چشمی کارکردنت را تماشا کنم. با قیافه جدی به مونیتور خیره شدی و انگشتانت با سرعت روی کی برد می رقصند. و من با شیطنت تمرکزت را بهم میزنم:

 

« غذا* آماده ست!»

 

 

--------------------------------------------------------------------------

 * غذایی مالایایی به نام میگورِن که مخلوطی از نودل برنج و مرغ و سبزیجات است و دستور تهیه آن در بالا ذکر شده است.

 

نظرات 12 + ارسال نظر
حامد جمعه 28 مهر 1385 ساعت 02:48 ق.ظ http://www.hamed-bd.com/weblog

۱- این سبک رو دو سه بار تو نوشته های اخیرم تجربه کردم و خیلی خوب بوده! تلفیق یک اتفاق روزمره به ظاهر عادی با ذهنیاتی که می گذره.
۲- خب می بینم که ملت همه صداوسیمایی شدن و تو نوشته هاشون پیامهای آموزنده هم می گنجونن!!! آموزش تهیه میگورِن با طعم بغض به همراه خورده های اعصاب!
۳- «همانطور که برایت سحری درست می کنم» رو در صحنه کار! کردن اون! خوب اومدی. خانه داری با تمام وجود حس می شه...
۴- فعلا!...

RahiL جمعه 28 مهر 1385 ساعت 04:04 ب.ظ http://azoonbala.persianblog.com

بابا کدبانو! ;)

نازی جمعه 28 مهر 1385 ساعت 06:03 ب.ظ

من نمی دونم چرا هروقت همچنین شدید در حس کامنت گذاشتن هستم، این نظرخواهی مشا قهر می کنه) بخدا نیتم پاکه!!!!!) می خواستم بگم دیروز که این مطلب رو خوندم...خنده ام گرفت چون تمام روز داشتم به داستانی با زمینه آشپزی و روحیه زنانه فکر می کردم...می دونی خیلی چسبید. خیلی:)

اون (همون سابق) یکشنبه 30 مهر 1385 ساعت 02:53 ق.ظ

بخاطر همین شیطنت هاست که ازت فراریم!! بابا بزار کارمونو بکنیم!!! ک)
در ضمن تو که می دونی من سحری رو خودم درست می کنم، اونم در سه سوت!! چرا بیخودی جلوی نامحرم! یه جوری القا می کنی که طرف جدی جدی مردسالاره و در حالی که ولو شده جلوی لپتاپ، تو باید سحری درست کنی نصف شبی؟؟

حامد خان! من به خدا داشتم کار می کردم، نه "کار! "

بازم اون دوشنبه 1 آبان 1385 ساعت 03:10 ق.ظ

یادم رفت بگم: اگه پیاز رو خورد کنی تو ماهیتابه و بزاری رو آتیش, بعد تازه سینه مرغ رو از یخچال دراری و بخوای ریزریز کنی؛ می تونی مطمئن باشی که پیازهات به جزغاله تبدیل می شن و بدرد جرز دیوار هم نخواهند خورد!! پس این شب آخر ماه رمضونی خداوکیلی این سحری درست کردن رو بی خیال شو!! تو اینکاره نیستی آبجی جون!!! D:

خودش دوشنبه 1 آبان 1385 ساعت 11:01 ق.ظ

بچه جان توی آشپزی من دخالت نکن تو بشین کارتو بکن آماده شد من صدات میکنم! اِه! چقدر بده مرد آشپزی بلد باشه ها ! توی ماهیتابه روغن داره جزغاله نمیشه.ما کردیم و نشد:))

نازی دوشنبه 1 آبان 1385 ساعت 04:44 ب.ظ

همینه دیگه وقتی دو نفر آشپز یه جا باشن...آخرش روغن حتما جزغاله میشه:))) دعوا نکنید حالا یکی بره زیر گاز رو کم کنه...

حامد چهارشنبه 3 آبان 1385 ساعت 02:18 ق.ظ http://www.hamed-bd.com/weblog

هوم؟!... اوهوم!

[ بدون نام ] یکشنبه 14 آبان 1385 ساعت 02:12 ب.ظ

This food is called "Mie Goreng" in Bahasa Indonesia

Mie= noodle
Goreng= Fried

زامیاد(خودش) پنج‌شنبه 18 آبان 1385 ساعت 02:46 ق.ظ

tnx for the correction .that was interesting! may I know who u r and where r u from?

نغمه چهارشنبه 1 آذر 1385 ساعت 05:46 ب.ظ

به نظر من زندکی همش زیباست

[ بدون نام ] چهارشنبه 1 آذر 1385 ساعت 10:49 ب.ظ

میدونی ماده لازم برای نوشتن وبلاک کدومه ؟
ذهن پاک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد