من نمیدونم چرا؟ اما این چند وقته هر کتابی میخونم٬فیلمی میبینم یا تئاتری میرم راجع به عشق و ازدواج (بطور متصل بهم البته) ساخته شده!
امشب تئاتر ماه در آب رو دیدم.نمایشی پر از سوالاتی که بارها از ذهنهامون گذشته و ما رو حتی کمی می ترسونه٬مارو تکون میده و دچار تردید میکنه! آیا ما میدونیم داریم چیکار میکنیم و یا اصلاْ چرا؟؟؟ ( منظورش ازدواجه )
از متن نمایش:
آدمها دو دسته ان: یکی آدمهایی که میمونن٬ یکی آدمهایی که میرن
آدمها دو دسته ان: یکی آدمهایی که به رویاهاشون خیانت میکنن٬یکی آدمهایی که میرن دنبال رویاهاشون.
آدمها دو دسته ان: یکی که به ماه تو آسمون نگاه میکنن٬یکی آدمهایی که به عکس ماه تو آب نگاه میکنن.
«محمد یعقوبی»
*راستی امشب طی یک کَلِ اساسی با نظریه انیشتین به این نتیجه رسیدیم که همه چی نسبی نیست بلکه نــــــــصــــفی ه!
پلنگ زخمی که از بالای قله به سمت ماه شیرجه رفته بود تا به چنگش بیاره و غلطان تا ته دره افتاده بود حالا میره سمت مرداب که سر و رویی تازه کنه. می ره طرف مرداب که عکس ماه رو تو اون می بینه. با این تصر که ماه به خاطر چنگ اندختن اون به زمین افتاده و حالا اونجاست میپره تو آب و تو مرداب غرق می شه... این اسطوره اولین چیزی بود که با خوندن عنوان به یادم اومد... بی ربط که نبود؟!
تازه یه دسته دیگه هم هست: اونهایی که چشمهاشون رو می بندن تا فقط در ذهنشون ماه رو ببینن!!!!
تازه یه دسته دیگه هم هست!!! اونهایی که چشمهاشون می بندند تا فقط در ذهنشون عکس ماه رو در برکه ببینند.
آره ادمها چند دسته هستند نه دو دسته!
تازه یه دسته دیگه هم هست: اونهایی که چشمهاشون رو می بندن تا فقط در ذهنشون عکس ماه رو در برکه و برکه رو خشک ببینند !
آدما رو ظاهرا نمیشه طبقه بندی کرد !!!
کَله ؟؟؟:)))
تازه یه دسته دیگه هم هست: اونایی که دیگه آپدیت کردن رو خبر نمی دن!!
تا حالا نشنیده بودم ٫ آدما بمونن