با هر زبونی میشه با تو حرف زد مگه نه؟
پس منو ببخش!
میدونی این شبها تورو بیشتر صدا میکنم٬ کاش فقط راهنماییم کنی٬یه نشونه...
دوستت دارم خودت میدونی. با زبون م.آزاد امشب درد و دل میکنم که به دلم نشست.
« خدایا
من خارا سنگی خوارم
سنگینم٬دشوارم٬خدایا
خداوندا٬آسانم کن
آبم کن٬آب!
رودم کن
یک شب نابودم کن
خاکم کن ٬خاک!
خداوندا
من خاک خاکسارم
تاراجم کن
بر بادم ده٬خدایا
خداوندا
من هرز آب مردابم
بارانم کن٬بر خاکم ریز
خدایا٬خدایا !
من ریشه بیشه ام
بیمناکم ٬خدایا!
بیرونم کش٬بر خاکم بخش
خداوندا
من ساقه ام
شاخه ام کن٬بر بادم ده.
شکوفه ام کن
بیدارم کن بمیرانم
بمیرانم بیدارم کن
گُلم کن٬میوه ام کن٬به مُرغانم ده
مُرغم کن
به روباهم بخش
آنگاه شیر
آنگاهی پیری
آنگاهی مرگ!
انسانم کن٬انسان...
بیدارم کن
بیدار... »
کاش مرا هم بیدار میکرد..
کاش من هم همینطور....
یک سر به parsiblog.com هم بزنید یک سایت خیلی خوب برای وبلاگ نویسی است.
آمین...
من به بودن خدا شک ندارم... هست. ولی رابطه من با او... در زندگی من یا در زندگی انسانها خدا چه نقشی دارد؟ آیا بجز یک هستی امید بخش...؟ یا آنچنان که در کمونیزم تعبیر میشود هستی که مثل افیوم از واقعیت دور میکند... این باورم نیست سوالمه، که میخواهم جوابش را پیدا کنم. خدا برای یک پراگماتیست چطوریست؟ دعا کردن فلسفه اش چیست؟ ...
منم خوابم ٫ خوبه که کم کم بیدار بشم
خوابم یا بیدارم ؟